دارک، سریال پرطرفدار این روزها مدخل مناسبی برای بررسی موضوعی پراهمیت تحت عنوان «جذابیت سوژه و ناکامی در پرداخت و حفظ درام» است. معضلی روبهفزونی که به نظر میرسد حاصل مسابقه دستاندرکاران تهیه و ساخت سریالهای اخیر است. مصداقی برای هرچه بیشتر مرعوب کردن مخاطب و به قولی انگشت به دهان نگهداشتن او جهت افزایش کمّی بیننده و به تبع آن حفظ و توسعه هر چه بیشتر چرخه اقتصادی حاکم بر نمایش سریالها و متعاقباً تبدیل این رسانه به صحنه ژانگولر بازی است! در این مطلب با نگاهی اجمالی به نقد سریال دارک (Dark) با هدف تبیین و توضیح ادعای فوق خواهیم پرداخت.
معرفی و نقد سریال دارک Dark
دارک چیزی شبیه به ساعتهای خوش آب و رنگ کاراکتر ساعتساز است. شبیه به ماشین زمانی که ساخته است. به همان اندازه زیبا، جذاب و حاوی قطعات متعدد و سرشار از ریزه کاری است. اما بدون سوخت هستهای مورد نیاز ماشین زمان یعنی خط روایی پیوسته و جذابی که وقایع متعدد داستان را به هم متصل کند یا درامی که مخاطب دچار سرگیجه از تعدد احتمالات و اتفاقات را به پیگیری وقایع راغب نگه دارد. جای تاسف دارد که سریالی با چنین موضوعی جذاب در این حد از بیتوجهی و ناآگاهی سازندگانش به قواعد بدیهی درام آسیب دیده که حتی بازیگران در هزارتوی وقایع، درکی از نقشی که بازی میکنند ندارند و جز بغضکردن و اشک ریختنهای مکرر و بیجهت زیر بارانهای بیپایان باریده در سکانسها کمترین اثری از هنر بازیگری نشان نمیدهند. پیرو این اتفاق و عدم پرداخت حداقلی شخصیتها مرگ و زندگی آنها با توجه به جابجاییهای زمانی و مکانی کمترین تاثیری در مخاطب ایجاد نمیکند چرا که مدتها قبل از رسیدن سریال به نیمههای راه، فاتحه همذاتپنداری مخاطب با کاراکترها خوانده شده و تنها هدف بیننده از تماشای سریال به جای پیگیری آخر و عاقبت کاراکترها، روابط متقابل آنها یا حداقل تلاش برای نزدیک شدن به آنها، صرف تعیین تکلیف اوضاع وخیم سریال است طوری که مخاطب فقط سریال را میبیند تا تمام شود! بلکه پاسخ سوالات مکرر خود را بیابد، سوالاتی که بدون توجه به بستر یا پرداخت مناسب صرفا به تعداد آنها افزوده میشود تا جایی که مخاطب سرخورده و سردرگم به این فکر میکند که آیا سازندگان سریال در حین معاشقه با ایده ناب خود به او و آستانه تحمل و انگیزهاش برای پیگیری داستان اندیشیدهاند؟ آیا تفاوتی بین طرح موضوعات و فرضیههای فیزیکی در دانشگاهها و سمینارهای مرتبط با صنعت فیلم و سینما وجود ندارد؟
از جمله مصادیق این بیتوجهی مونولوگهای مبهم، طولانی و کسالتبار کاراکترها از جمله آدام، ایو، نواح و … میباشد، دیالوگهایی که طوری نوشته شده که انگار نه انگار مخاطب در حال تماشای اثری تصویری است و فرضا جملات را در قالب کتاب در دست ندارد تا با مکث و طمانینه و مطالعه مکرر به معنا و مفهوم آنها پیببرد در نتیحه شاید نقل جملاتی اینچنین روی کاغذ جذاب باشد اما آیا سازندگان سریال انتظار دارند مخاطب در حین تماشای سریال اقدام به نوشتن جملات و دوبارهخوانی آن برای فهم معنا و مفهوم ثقیل نریشنها نموده و به قول معروف با تجهیزات کامل به تماشای دارک بنشیند؟ و اگر قائل به پذیرش چنین اتفاقی در قالب توافق مخاطب با سازندگان سریال باشیم، دارک بعنوان محصولی نکتهبین و نکته سنج چرا به رغم این میزان از تلاش برای بیان نریشنهای پرطمطراق و طرح سوالات ثقیل، در انتها با چنین پایان سرهمبندیشدهای تمام وقایع را به این شکل ساده درز میگیرد؟ و نهایتا اینکه آیا پر بی راه است اگر به جهت تعدد این رویه در سریالهای اخیر از ناتوانی نویسندگان سریالها در تعیین تکلیف درست وقایع به عنوان آفت کلی این محصولات نام برد؟. آیا با توجه به وضعیت اسفناک فصول پایانی سریالهایی مثل گیم آف ترونز، همین سریال، وست ورد و … بهتر نیست نویسندگان قبل از دزدیدن منار، چاه مناسب برای پنهان کردن آنرا حفر کنند تا مخاطبی را که طی چند فصل به عرش اعلاء بردهاند با سر به زمین نکوبند؟
از طرف دیگر سریال Dark در پرداخت جزئیات داستان هم دچار پارادوکسی عجیب است، از یک طرف در روایت هزارتوی ترسیمی خود به طرزی وسواسگونه به جزئیات پایبند است و از طرف دیگر هر جا که قافیه به تنگ میآید از بدیهیات به راحتی چشمپوشی میکند. برای مثال به یاد بیاورید عدم شناسایی جنازه برادر افسری که اصلا به خاطر پیدا کردن برادر مفقودش پلیس شده و یا پلیسی که بعد از گذر از تونل زمان و ضرب و شتم در حد مرگ پسر بچهای، با سر و دست خونی به ابلهانهترین شکل در خیابان اصلی به سمت غار محل تونل زمان میرود تا دستگیر شود. جالب اینجاست پسر بچه نه تنها در سکانسهای قبل، پلیس را مورد ضرب و شتم قرار داده، بلکه با سرعتی چندین برابر بیشتر از پلیس دویده و تا کلبه مد نظر فیلمنامه نویس، فرار کرده بود! یا سکانسی که همین پلیس در پیری به مضحکترین شکل از تیمارستانی که سی و سه سال در آن زندانی بوده فرار کرده و به دیدار فرزند خردسالش میرود و باز هم به احمقانهترین شکل، گیر میافتد و از همه افتضاحتر برخورد بیخیال نیروی پلیس با غار محل جنایات موضوع تحقیقاتش که نه ناظری در نزدیکی آن گماشته شده نه محدودیت ترددی اطراف آن در نظر گرفته و اهالی شهر محل وقوع داستان مکرراً بدون هیچ مزاحمی به محل غار مرموز قصه تردد میکنند! و جالب اینکه نویسندگان سریال بجای توجه به شلختگیهای متعدد اینچنین که منجر به از دست رفتن کامل درام میشود، تمام توان خود را با تصور اغماض بیننده به خاطر مرعوب شدن نسبت به ایده جذاب اصلی، معطوف به گسترش هر چه بیشتر هزارتویی کردهاند که بدون توجه به تحمل مخاطبان سریال مشغول معاشقه با جذابیت آن بودهاند و این بیتوجهی تا آنجا ادامه مییابد که قسمتهای آخر سریال دارک، به عنوان عحیبترین قسمتها بین تمام سریالهای سنوات اخیر، بدین جهت است که کاراکترها همچون کلاسهای فشرده صرفا مقابل هم و در حال توضیح و تفسیر و در واقع باز کردن گرههای متعدد ذهنی مخاطب، بدون توجه به محاسبهی صبر و حوصلهی او برای تحمل این توضیحات طولانی و کسالتبار هستند. در نتیجه اینکه سریال دارک، خودروی لوکسی است که سواری نمیدهد. ساعت جواهرنشان و چند الماسهای است که کار نمیکند. در حد تلنگر به ذهن بهعنوان مرجع طرح بحثهای نو و چالشانگیز، جذاب و قابل احترام، اما بهعنوان سریال غیر قابل تحمل است.
نقدهای دیگر از همین نویسنده:
- نقد سریال Unorthodox (غیر مومن)
- نقد فیلم Marriage Story 2019
- نقد فیلم Prisoners 2013
- “میراث شیرین” نقد فیلم قصر شیرین
- نقد فیلم Roma 2018 : بنی آدم اعضای یک پیکرند…
نقدهای بیشتر بخون:
به پیشنهاد دوستان چند قسمت از این سریال رو دیدم و از همون چند قسمت اول فهمیدم ضعیفه اما تا اخر فصل اول تحمل کردم و اونجا بود که مطمئن شدم مزخرفی بیش نیست. خوشحالم که شما هم این عقیده رو داشتین
این که سریالو نفهمیدید دلیل بر بد بودن سریال نیست این سریال نیاز به تفکر و هوش داره وگرنه سریال بسیار خوب و عالی هست و پربیننده ترین سریال نتفیلیکس هم بود اخه این چه نقدیه انگار داری ار یکی که کینه داری نقد میکنی
دقیقا نقد بسیار ضعیفی بود
سریال بسیار مزخرفی هست