فیلم مغولها به کارگردانی “پرویز کیمیاوی” که در سال 1352 ساخته شده است. در نقد فیلم مغول ها باید گفت مغول ها نمادی از سینما هستند. البته سینما در سالی که این فیلم ساخته شده تفاوتهای بسیاری با امروز دارد. در آن سالها هنوز سینما به عنوان یک رسانه تا این اندازه رشد نکرده بود و تعریف دیگری داشت. کیمیاوی در این فیلم پیش گویی میکند.انگار که با چشمی باز آینده یا همین روزهای ما را دیده و میدانسته که عاقبت سینما به این جا کشیده خواهد شد.
“سینما؟ سینما چیه؟”
“گول سینما رو خوردیم. گول سینما رو خوردیم.”
“هی کارگردان بگه سینما… سینما. کجاست این سینما؟”
“سینما ندیدم من”
اینها دیالوگهای مغولهای فیلم کیمیاوی است.
فیلم مغولها مثل یک ماشین زمان عمل میکند. نقد فیلم مغول ها
اولین پیشگویی کیمیاوی در فیلم مغولها به حقیقت پیوست..!
تلوزیون ملی ایران در سال 1347 تاسیس شد.یعنی پنج سال قبل از ساخت این فیلم. کیمیاوی در فیلم مغولها به شکلی نمادین حضور تلوزیون در خانههای مردم را به تصویر میکشد. حالا با توجه به زمان ساخت فیلم بهتر است نگاهی دوباره به مغولها یا سینمای کیمیاوی بیاندازیم. کیمیاوی در فیلم خود از تاریخ جوینی یاد میکند و به تعریف از آن میگوید : “از تنها مردی که از بخارا گریخته بود پرسیدند، قوم مغول با بخارا چه کردند درویش؟ گفت آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.” کیمیاوی در فیلم خود سینما، یا در مفهوم وسیع تر خود رسانه را همانند مغولانی میداند که روزگاری با قارت گری و کشتار، از آبادیها گذشتند و آنچه از خود به جای گذاشتند ویرانی بود. این اولین پیشگویی کیمیاوی است که به حقیقت میپیوندد. کیمیاوی انگار میدانسته با گسترش ارتباطات و شبکههای وسیع ارتباطی، به زودی زود رسانه به نوعی در خانههای مردم نفوذ خواهد کرد که جدایی از آن امری انکار ناپذیر خواهد شد. امروزه شاید هیچ خانهای بدون تلوزیون نباشد. هیچ انسانی در عصر حاضر نیست که سینما را نشناسد و کسی را نمیتوان پیدا کرد که حتی یک فیلم در زندگی خود ندیده باشد. سوال اساسی اینجاست که تاثیر تلوزیون، سینما یا رسانه در مردم چه بوده ؟
دومین پیشگویی کیمیاوی که به حقیقت پیوست..!
کیمیاوی با نگاهی هوشمندانه در همان ابتدای فیلم، هویت مغولهایش را رو میکند. آنها مغول نیستند. آنها از بین ترکمنهایی که هیچ آشنایی با سینما یا تلوزیون ندارند انتخاب شدهاند و به خاطر شباهت ظاهری شان به مغولها قرار است در فیلم کیمیاوی به ایفای نقش بپردازند. شاید واقعیت سینمای امروز نیز همین باشد. یک هویت پوشالی و عاری از آگاهی که فقط به نوعی با هدف سرگرم کردن مردم دست به تولیدات بی هدفف میزند. کیمیاوی بعد از نقل قولی از مغولها در تاریخ جوینی، چنین دیالوگی را عنوان میکند که “از امام جلال الدین پرسیدند: مولانا این چه حالت است ؟ این که میبینم به بیداری است یا به خواب ؟ مولانا درجواب گفت: این باد بی نیازی خداوند است که میوزد. زمان سخن گفن نیست.” اما کیمیاوی میخواهد سخن بگوید. حتی اگر او را به زیر گیوتین تلوزیون ببرند. کیمیاوی نمیتواند خاموش بماند و فیلم نسازد. آسید میرزا در انتهای فیلم میگوید ” آقاجان. دیگه گذشت. توام مجبوری بری.” و این حقیقت تلخی است که کیمیاوی ناگذیر از آن است. کیمیاوی در فیلم خود مکررا دیدگاه خود را نسبت به سینما مشخص میکند. در جایی از فیلم یکی از اهالی آبادی در زاهدان میگوید : ” بریم بشینیم تلوزیون ببینیم. خستگیمون در بره. یه استراحتی بکنیم.”. در جای دیگری از فیلم از زبان یک مسئول میگوید ” این به درد نمیخوره. باید به تلوزیون غذا داد. فیلمهای عامیانه آقایون.” و انقدر شفاف و دقیق سخن میگوید که انگار این روزهای ما را دیده. روزهایی که فیلمهای عامه پسند و خستگی در کن، دمار از سینما در آورده. روزهایی که از بین هزاران فیلمی که در بزرگترین کمپانیهای فیلم سازی ساخته میشود، تعداد اندکی از فیلمهای دغدغه مند به چشم میخورد. زمانی که سینما به عنوان ابزاری برای سرگرم کردن مردم تبدیل شده و فیلمها در جامعهای مصرف زده، کالایی بی ارزش شده اند. کیمیاوی انگار همین امروز و با وجود این همه فیلم که روزانه به تعدادشان اضافه میشود، خودش را به جای یک مغول گذاشته و میگوید کدوم سینما؟
سومین پیشگویی کیمیاوی هم حقیقت پیوست..!
از دیگر دلایلی که کیمیاوی برای فیلمش از مغولها به عنوان یک نماد استفاده کرده است، میزان رعب و وحشتی است که برای مردم ایجاد میکنند. در بخشی از فیلم، خود کیمیاوی را میبینیم که به عنوان یک کارگردان به سمت یک دکل بزرگ مخابراتی که وسط یک بیابان بر پا شده میدود.. بلافاصله تصویری از مغولها را میبینیم که با حالتی دیوانه وار به هوا میپرند و خاک بر سرشان ریخته میشود و همزمان صدای افکت جیغ و نویزهایی که گوش را ساقط میکند، به گوش میرسد.همه چیز دلهره آور و وحشتناک است. در جای دیگری از فیلم وقتی اولین تلوزیون به خانهی اهالی آبادی واقع در زاهدان ورود پیدا میکند، پس از تصویر برفکهای تلوزیونی ناگهان تصاویری از مغولها در تلوزیون دیده میشود و باعث وحشت اهالی که در خانه جمع شدهاند میشود. کیمیاوی انگار میدانسته که ماهیت رسانهها به چیزی نزدیک میشود که امروزه شاهد آن هستیم. فیلمهای فراوانی که در ژانرهای اکشن و وحشتناک ساخته میشود، نمونهای از نشان دادن خشونتی است که کیمیاوی سالها پیش با نشان دادن مغولها آن را پیشگویی میکند. جدا از آن، رسانههایی که دائما در حال به تصویر کشیدن جنگها و قتلها و کشتارند و بیشترین خوراکی که تلوزیونها امروزه از آن استفاده میکنند، همین تصاویر است. اما کیمیاوی در همان سکانسهایی که به آن اشاره شد، بلافاصله جادوی رسانه را نشان میدهد.کمی بعد از به تصویر کشیدن مغولهایی که ایجاد رعب و وحشت میکنند در تلوزیون تصاویر نامفهومی پخش میشود و همهی اهالی حاضر در خانه زیر خنده میزنند. یا در همان سکانسی که مغولها با حالتی وحشیانه به هوا میپرند، لحظهای بعد موسیقی دلنشینی به جای صدای نویزها و جیغها پخش میشود و حالا انگار شاهد رقص گروهی مغولها در زیر نورهای رنگی و فضایی مه آلود هستیم.
کلام آخر در نقد فیلم مغول ها
مغول های پرویز کیمیاوی فیلمی ماندگار در سینمای ایران است. فیلمی که مشابه آن در تاریخ سینمای ما به شدت نایاب است و همین مساله بهانهای شد برای نگارش نقد فیلم مغول ها ، هر چند ناقص و کوتاه . کیمیاوی یکی از کارگردانی است که نقش پر رنگی در بهبود سینمای ایران داشته و فیلمهایش در خارج از مرزهای این کشور، دیده و تحسین شده است. مغول ها دغدغه@های کاملا بومی را بیان میکند. دغدغههایی که ریشه در فرهنگ چندین هزار سالهی این آب و خاک دارد. تمام ترس کیمیاوی از شروع پیدایش امری به نام رسانه فراموشی همین ارزشهاست. ارزشهایی که به راستی این روزها فراموش شده است. مغول ها یک تلنگر است. تلنگری که ما را از خواب غفلت بیدار میکند به ما یادآور میشود که ما با ارج نهادن به امر رسانه همچون مغول ها در دورهای از تاریخ کهن ایران زمین، تیشه بر ریشهی خود میزنیم. تیشهای که تمام دارایی کهن و ارزشمند ما را به تاراج برده است.
نظرات کاربران