ریموند ویلیامز در کتاب واژگان بنیادی، در مورد معانی مختلف اصطلاح رئالیسم عنوان میکند که به دو دلیل بیان تعریفی از اصطلاح رئالیسم دشوار است. اولی به این خاطر که هیچ اتفاق نظری در مورد معانی این کلمه در فلسفه و هنر وجود ندارد و دیگری این که خود بر مبنای دو کلمهی واقعی و واقعیت شکل گرفته که همواره در بیان تعریف از این واژهها اختلاف نظر بوده است.
واقعیت برای هر کسی به نوعی تعریف میشود. در اصل واقعیت به معنای اتفاقی است که واقع شده است. اما همانطور که با اصطلاح تحریف واقعیت آشنا هستیم، امر واقع شده یا واقعی، میتواند برای هر کسی در ذهنش به شکلی متفاوت و بسته به تجربهی زیستی آن شخص متفاوت باشد. ریموند ویلیامز برای جمعبندی معانی مختلف رئالیسم آن را به چهار دسته تقسیم میکند.
1-رئالیسم به معنای آموزههای فلاسفهی رئالیسم در تقابل با آموزههای فلاسفهی نام گرا
در فلسفهی باستان، نگرشی رئالیستی بود که بر مبنای (کلی) به معنای افلاطونی آن بود. فیلسوفان رئالیست معتقد بودند صور یا مثل صبغهای کلی دارند. بر خلاف نامگرایان (اصحاب تسمیه) که معتقد بودند قرمزی نامی است که به چیزی نسبت داده میشود و قائم به ذات نیست مثلا پیراهن قرمز یا سیب قرمز و … ولی رئالیستها آن را قائم به ذات میدانستند و میگفتند قرمز بودگی خود صورتی مطلق و عینی دارد. آشنایی با این نظریههای فلسفی به شناخت بهتر از معانی مختلف اصطلاح رئالیسم کمک میکند.
2-رئالیسم به منزلهی اصطلاحی در اشاره به جهان مادی که مستقل از ذهن و روح بشر واجد هستی است
این تعریف از رئالیسم به نوعی مترادف مترادف ماتریالیسم است. در قرن پانزدهم کلمهی واقعی به چیزی اطلاق میشد که وجود خارجی داشته باشد. ولی در قرن شانزدهم منظور از کلمهی واقعی، ظاهری بود. برای مثال در الهیات مسیح وقتی از حضور واقعی او در مراسم عشا ربانی سخن به میان میآید منظور نان و شراب تبرک شدهی این مراسم است که نمادی از بدن خود مسیح است.
گاهی وقتی میپرسیم واقعیت چیست، منظور از آن حقیقت است. حقیقت میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد. برخی از حقایق آشکارا و نمایان نمیشوند. این تعریف از کلمهی رئالیسم که به نوعی به معنای حقیقت واقعی است، مرتبط به جهان غیرمادی است. مثلا وقتی از وجود خدا حرف میزنیم، این امر برای خیلیها واقع شده است و آن را به عنوان حقیقتی انکارناپذیر میدانند. این در حالی است که خدا هیچگاه در جهان مادی به عنوان یک شکل واحد و مستقل نمایان (ظاهر) نشده است.
3-رئالیسم به معنای روبرو شدن با امور آنگونه که واقعی هستند نه آنگونه که ما خیال میکنیم یا مایلیم که آنطور باشند
خردگرایی همواره در بحث شناخت معانی مختلف اصطلاح رئالیسم حائز اهمیت بوده است. در شناخت بهتر اتفاقات واقعی همواره تناقضاتی وجود دارد. به عنوان مثال، شخصی را در نظر بگیرید که بر اثر مرگ یک دوست یا یکی از اعضای خانوادهاش، دچار بحران شده و در پذیرش آن با مشکل مواجه شده است. به نوعی که باور دارد آن شخص همچنان حضور دارد و حتی میتواند آن را رویت کند. این یکی از اختلالات رایج در سوگواری است. آنچه که واقعیت دارد، این است که آن شخص مرده و حضور آن به شکل فیزیکی، و آنطور که پیش از این بوده امکان ندارد. اما شخص عزادار، در ذهنش و در خیالاتش شاید با عزیز از دست رفتهاش ملاقات کند و این امر را واقعی میپندارد. خردگرایی بر آمده از محدودیتهای علمی، معیار تشخیص امر واقعی است.
4-رئالیسم به منزلهی نگرشی در هنر و ادبیات و روشی دقیق برای بازنمایی واقعیت در آثار هنری و ادبی
در ادبیات این گرایشی است که سعی دارد همه چیز را همان گونه که هست به نمایش بگذارد. اجتناب کردن از رمانتیسم و خیالپروری و نگاه اسطورهای از مولفههای اصلی ادبیات رئالیستی است. رمانتیسم به احساسات میدان میدهد و خیالپروری ما را از واقعیت دور میکند. نویسندگان رئالیست، سعی در بازنمایی واقعیتها دارند. هر چقدر که این واقعیتها زشت و کثیف باشد. واقعیتگرایی یا همان نگاه رئالیستی در ادبیات، به تصویر کشیدن تمام آن چیزی است که نویسنده با چشمهایش میبیند. در پارهای از آثار ادبی رئالیستی، شرح و بسط دادن برای توصیف یک فضا به چشم میخورد و همهی اینها تلاشی برای بازنمایی هر چه دقیقتر واقعیت است .
رئالیسم در نقاشی
رئالیسم به عنوان جنبشی در نقاشی از دههی دوم و سوم قرن نوزدهم آغاز و تا پایان این قرن ادامه داشت. گوستاو کوربه نقاش فرانسوی با دو رویکرد نقادانه به نظام زیباییشناختی و ایدئولوژی وابسته به طبقهی بورژوا این جنبش را پایهریزی کرد و به زودی در اروپا و سایر کشورها جایگاه خود را پیدا کرد.
بر خلاف نقاشان کلاسیسم و نئوکلاسیسم، نقاشان رئالیسم معتقد بودند هنرمند بدون در نظر گرفتن این که چه موضوعی برای کار او مناسب یا نامناسب است باید تمامیت واقعیت را آنگونه که هست و بدون هیچ تصویر خیالیای روی تابلو ترسیم کند. هنرمند نباید اسیر احساسات شخصی شود و کمال هنر او در تلاش برای باز آفرینی طبیعت است.
کوربه تابلوهایی را میکشید که در آن کارگران مشغول انجام دادن کارهای سخت بودند و در تابلوی معروفش – مراسم تدفین در گورستان اُرنان _ یک قبر خالی و جمعیتی چند نفره که به دور قبر ایستادهاند را ترسیم میکند که تداعی کنندهی مرگ است.
کوربه دربارهی این تابلو نقل میکند بر خلاف پیشینیانش در دورهی کلاسیک، او هیچ فرشتهای را نمیبیند. یکی از جنبههای مهم دیگر آثار رئالیستی، این است که نقاشان رئالیست موضوع تابلوهایشان را از زندگی روزمره میگیرند.
تا پیش از آن، نگاه تاریخی به هنر شوکت میبخشید و هنرمندان سعی در بازآفرینی خیالی از رویدادها و اتفاقات مهم تاریخی داشتند. اما رئالیستها با نگاهی مو شکافانه به زندگی روزمره معاصر خود، جنبههای زشت و کریه آن را به نمایش گذاشتند.
مقالات فلسفه هنر:
نظرات کاربران