فرانسه، همواره مهد شعر و ادب و تمدن هنری معاصر بوده است. شعر فرانسویزبان، صرفاً به آثار نویسندگان ساکن فرانسهٔ امروزی محدود نمیشود؛ چرا که پیش از تجزیهٔ فرانسه بهعنوان یک کشور با مرزهای کنونی، کشورهای دیگری نیز به زبان فرانسوی سخن میگفتهاند. در این مطلب قصد داریم تا 10 شاعر تاثیرگذار و مهم تاریخ ادبیات فرانسه را معرفی کنیم. شاعرانی که بدون شک، ادبیات فرانسه و در پی آن جهان شعر، مدیون نبوغ و لطافت طبع این هنرمندان بوده است.
شارل دو اورلئان
«شارل دو اورلئان» (Charles d’Orléans) شاعر و ادیب بزرگ قرن چهاردهم فرانسه است. او در سال ۱۴۱۵ میلادی در جنگهای «آنگولما» که در جنوب فرانسه اتفاق افتاد، به اسارت گرفته شد. اورلئان به مدت بیست و پنج سال در اسارت بود و در این مدت شعرنویسی را ادامه داد. پس از آزادی، به قصر پدرش در «بلوآ» برگشت و تا پایان عمر اشعار ارزشمندی سرود.
شعرهای اورلئان در دوره قرونوسطی شهرت بسیار داشت. شعرهای او بهخاطر ارزش هنری و تأثیرگذاری بالایی که داشتند، به میراث جهانی یونسکو اضافه شدهاند. شعر «درخت سکوت» یکی از شاهکارهای «شارل دو اورلئان» است که در ادامه ترجمهٔ این شعر به زبان فارسی را میخوانیم.
« درختی در باغ هست که در خیالاتم میوه داده و نامی ندارد،
من آن را درخت سکوت مینامم.
آوازهای ناگفته در زیر برگهایش جای دارد
خسته و خاموش، برگهای آن را ناظر میدارم
بالاتر از شاخهها، کفشدوزکها پرواز میکنند
آنان نماد امیدند، اما در من بیداری نمیآورند.
اوقاتی هست که برگهای خشکش را شمرده،
به این فکر میکنم که چرا چنین دور و تنها شده است؟
پس از مدتی پاییز میآید و برگها کمی نغز و خاکستریتر میشوند
و سپس خشک شده و برمیگردند.
اما همیشه خاموشانه برگها نمایانند
درخت سکوت با پوشیدن چهار فصل خود، هنوز تنهاست. »
ترجمهٔ شعر «درخت سکوت» از «شارل دو اورلئان»
فرانسوا ویون
«فرانسوا ویون» (Francois Villon) شاعر بزرگ فرانسوی، در دوم ژانویه سال 1431 در پاریس به دنیا آمد. اشعار عاشقانهاش همچنان از جاذبه قدرتمندی برخوردار است. «ویفرانسوا ویلون» در سن 33 سالگی در ناحیهٔ «سائونا» اعدام شد. مرگ او همچنان در تاریخ فرانسه یکی از موضوعات پرمناقشه است.
قصهٔ زندگی ویون، بسیاری را تحتتأثیر قرار داده است. او تجربههای پیچیدهٔ زندگیاش را با شعر و نثر و آرایههای ادبی درهم آمیخت و آثار بهیادماندنی از خود بهجای گذاشت. ویون با مشکلاتی مانند فقر، معضلات جامعه و ناهنجاریهای شخصی روبرو شد. او پیش از اینکه به تحصیل بپردازد و دستبهقلم شود، با گروهی از سارقان همنشین بود. تجربههای زیستی عجیب او در تمامی شعرهایش منعکس شده است. شعر، نثر و الگوریتم تفکری «فرانسو ویون» بسیاری از شاعران فرانسوی را به تغییروتحول واداشت. به شکلی که بسیاری از شاعران بعد از او، از نگاه و شیوههای ویلون برای سرودن اشعارشان الهام گرفتهاند. شعر «مرگ دانشجوی ناتمام» یکی از شاهکارهای این شاعر بزرگ فرانسوی است. در ادامه ترجمهٔ این شعر به زبان فارسی را میخوانیم
الا! برای آن دانشجوی جوان
که برای همه شناخته شده بود
دلتنگ او هستم که آینده درخشانش نابود شده است
زندگی با امید، پر از طموحات
با اینکه وعدهها از بین رفتند
از جان مرکب تهی شده است
رویاهای مردانهاش نیز قطع شده و آیندهای نیست
وی میتوانست به مردی ارجمند تبدیل شود و تا همیشه تحسین شود
اما او در قبر گور جوانی خوابید
قربانی اسرار بیرحمانهٔ زندگی شد
کتابها و کاغذهایش بدون لمس باقی مانده است
محفظهٔ جوهر خشک شدهای، قلمچی از کار افتادهٔ او،
اکنون خاموش، آرزوها و خواستهای او نیز مردها
ولی ما نباید او را فراموش کنیم
پس دوستش داشته باشیم
سوگواری با سراوان برای سرنوشت ناشفیق او
او بهینهاندیشی را با خود، لحظه به لحظه میبرد
و این بخشی از آثار او
به همه جا حک شده و رخشانیده باشد.
ترجمهٔ شعر «مرگ دانشجوی ناتمام» اثر «فرانسوا ویلون »
لوئیز لابه
«لوئیز لابه» (Louise Labe) نویسنده، شاعر فرانسوی قرن شانزدهم است. لابه یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای ادبی دوران رنسانس بود و از زنانی بود که بر ادبیات و فرهنگ فرانسه تأثیر پایداری گذاشت. زندگی لوئیز لابه تحتتأثیر بسیاری از مسائل اجتماعی زمان خود بود. او حامی نسل نوین زنان بود و از حیث جنسیتی، یکی از نویسندگان پیشگام بود که باعث ایجاد تغییرات عمیق در دیدگاههای جامعهٔ فرانسه شد.
اکثر شعرهای بهجامانده از او «سرودههای عاشقانه» است که بهعنوان یکی از مصوبات ادبی دورهٔ رنسانس شناخته میشود. لابه با اشعار عاشقانهاش، به پذیرفتن و فراروی نشاندن عواطف انسانی مردم عادی کمک کرد. به همین دلیل لابه علاوه بر شخصیت تثبیتشدهٔ ادبیاش، از یک وجههٔ اجتماعی مهم در تاریخ فرانسه برخوردار است. آثار او همچنان یکی از نمایندگان برجسته ادبیات رنسانس و موضوع اعتراضات وی، همچنان بر اساس معیارهای انسانی و اجتماعی خارج از زمان است. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان ادبیات، کتاب سرودهها و دیوان اشعار لابه از بهترین سرودهای عاشقانه در تاریخادبیات فرانسوی است. در ادامه ترجمهٔ فارسی شعری از «لوئیز لابه» با نام «شمع» را میخوانیم.
شمع از بندن (اسمی که به جسد در زمان عصر رنسانس گفته میشد) طلاق گرفت
و دلم را فتح کرد و با آتشم بر خنده بست.مرا پرسید: آیا تو روشنایی دوست داری یا تاریکی؟ آیا میتوانم در آتش تو ادامه دهم یا باید بمیرم؟
پاسخ دادم: اگر مرا دردی نرساند، در آغوش خود بگیر و روشناییام را در خودم گردان،
تا بتوانم در ظلمتی که جهان افتاده است، آرامشی را پیدا کنم.
ترجمهٔ شعر «شمع» از «لوئیز لابه»
ژان دو لافونتن
«ژان دو لافونتن» (Jean de la Fontaine) یکی از شاعران معروف و محبوب فرانسوی بود که در قرن هفدهم به دنیا آمد. این شاعر بیشتر بهخاطر سرودههای اختصاصی خود در فرم بسیار محبوب «داستانهای حیوانی» مشهور است. او که عاشق زبان فرانسوی بود، در طول زندگی خود تعداد زیادی شعر و داستان اخلاقی كوتاه كه غالباً قهرمانان آنها، حيوانات يا اشيای بيجان بود را سرود. ژان دو لافونتن مجموعه آثار خود را با نام «افسانهها» منتشر کرد. شعرهای او حاوی نظرات عمیقی درباره زندگی و جامعهاند و میتوانند ارزشمندترین جواهرات اخلاق و فلسفه در نظریه هنر باشند.
در مجموعه اشعار او، حیوانات به شکل جالبی به شخصیتهای انسانی پیوند خوردهاند. این اشعار غالباً بهعنوان نمادهایی برای فرهنگ و نظام سیاسی اختصاصی فرانسه به تصویر کشیده شده بودند و به همین دلیل، برای مردم اهمیت بسیاری داشتند. داستانهای حیوانی لافونتن، یادآور اعمال و نیازهای انسانها هستند و پیامهای اخلاقی عمیقی درباره شادی، گسترش دوستداشتن و خیرخواهی انسانها به همراه دارند. این داستانها که در فرمت شعر و نثر نگاشته شده، پر از کنایههای ظریفی است که میتوانند به فهم و پذیرش مفاهیم اجتماعی کمک کنند.
شعر معروف «روباه و زاغ» که در کتابهای درسی مقطع ابتدایی ما وجود داشت، یکی از نمونههای «داستانهای حیوانی» به قلم «ژان دو لافونتن» است. نسخهای که در کتابهای درسی ما بود، برگردان فارسی این شعر به قلم «ترجمهٔ حبیب یغمایی» بود. در اینجا ترجمهٔ دیگری از این شعر به قلم «نیره سعیدی» را میخوانیم.
بامدادان رفت روباهی به باغ
دید بنشسته است بر بامی کلاغ
نشئه و شادی بیاندازه داشت
زیر منقارش پنیری تازه داشت
گفت در دل روبه پرمکر و فن
کاش بود این لقمه اندر کام من
با زبانی چرب و با صد آب و تاب
گفت پس با وی که: ای عالیجناب
از همه مرغان این بستان سری
وه! چه مهرویی چه شوخ و دلبری
اینچنین زیبا ندیدم بال و پر
پر و بال توست این یا مشک تر!
خود تو دانی من نیَم اهل گزاف
گر بُرندم سر نمیگویم خلاف
گر تو با این بال و این پرواز خوش
داشتی بانگ خوش و آواز خوش
شهره چون سیمرغ و عنقا میشدی
ساکن اقلیم بالا میشدی
غره شد بر خود کلاغ خودپسند
خودپسند آسان فتد در دام و بند
تا که منقار از پی خواندن گشاد
لقمهی چرب از دهانش اوفتاد
نغمه چون سر داد در شور و حجاز
کرد شیرین کام رند حیلهساز
شد نصیب آن محیل نابکار
طعمهای آنسان لذیذ و آبدار
گشت روبه چون ز حیلت کامکار
داد اندرزی چو درّ شاهوار
گفت هر جا خودپسندی ساده است
چاپلوسی بر درش استاده است
آن تملقپیشهی رند هوشمند
نان خورد از خوان مرد خودپسند
ترجمهٔ «نیره سعیدی» از شعر زاغ و روباه اثر «ژان دو لافونتن»
تئوفیل گوتیه
«تئوفیل گوتیه» (Theophile Gautier) منتقد هنری و ادبی، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار، ویراستار و شاعر قرن هجدهم فرانسه بود. آثار و اشعار اولیهٔ او در سبک «رمانتیسم» سروده شد؛ اما بعداً بیشتر بر روی «هنر برای هنر» (l’art pour l’art)تمرکز کرد. تئوفیل گوتیه در سال 1856 کتابدار پرنسس «ماتیلد بناپارت»، خواهرزادهٔ «ناپلئون بناپارت» شد. در ادامه ترجمهٔ فارسی شعر زیبای «سپیدهدم فاخر» (Aube) اثر گوتیه را میخوانیم.
سپیدهدم عالی
ای مهتاب، پرده بردار
تقدیس شده از شب، پردیس از آگاهی
تمدن از طلوع،
زیبایی در آسمان بیمرزت
تویی که تاریکی روز را از بین میبری
و تاریکی شب را زیبا میکنی!
در بزرگی فوقالعادهات، هرگز
جز پردهٔ لطف بیشتر نیافت
حتی در آستانهٔ مرگ،
پردهای آرامبخش و عظیم
تویی که برای جوانی دائم
فریبنده و دوام بخش است!
ترجمهٔ شعر «سپیده دم فاخر» به قلم «تئوفیل گوتیه»
شارل بودلر
«شارل بودلر» (Charles Baudelaire) شاعر بزرگ و نویسندهٔ فرانسوی بود که در قرن نوزدهم زندگی میکرد. او یکی از مهمترین شاعران انتقادی و متمایل به سبک «رمانتیسم» بود. از مشهورترین آثار او میتوان به کتاب «گلهای شیطانی»(Les Fleurs du Mal) و «ابرهای سیاه» (Les Paradis Artificiels) اشاره کرد. شعرهای او در گذر زمان به بخشی از مهمترین آثار تاریخ شعر فرانسوی تبدیل شدند.
موضوعات اکثر شعرهای «شارل بودلر» به ناامیدی، عشق غیرعادی، خشونت و مرگ زودرس اشاره میکند. ابراز عواطف تلخ و ناامیدی موجود در آثار او بهقدری شناخته شدند که عصر معاصر آن را «قرن بودلر» که به معنای عصر ناامیدی و پرتنش در هنر قرن نوزدهم است، نامگذاری کردهاند. ادبیات فرانسه و بهویژه شعر، مدیون بودلر است. در ادامه نسخهٔ ترجمه شده به فارسی شعر بودلر، به نام «من قطره دیگری نیستم» را میخوانیم.
من قطرهٔ دیگری نیستم
پادشاهی از یک سرزمین بارانی
پادشاهی که ثروتمندم، اما بیقدرت، جوان و به همه چیز خسته،
که با تحقیر معلمان خود، نمیخندد
درحالیکه با سگها و سایر حیوانات بیاحساس،
خستهای قابلیت جلب ندارد.
هیچ چیز، نه شکار، نه شاهین، نه مردم نزدیک بالکن، او را به خنده نمیآورد.
شوخی پسندیدهٔ رویایی، دیگر درست نمیشود
برای این بیمار سختگیر، خندهدار بودن وجود ندارد.
تخت پَر پرفروشش به قبر تبدیل شدهاست،
و پرنسس اطرافش که هر شاهی را زیبا میداند، دیگر توانایی پوشیدن لباسهای بیشرمانه را ندارند،
تا این جسد لاغر را به خنده تحریک کنند.
ادراک دانشمندی که طلا برایش میسازد
هرگز نتوانست آن عنصرِ فاسد را از بین ببرد
و در این بشکهٔ تنگ که از آنهای مردانه برافروخته شده،
طلا در وسط تخت مرگش رایحه داده است.
چه بیشتر ماهیت تفت کرده آنجا ظاهر میشود،
که داستان عجیب بسیاری دیده،
ردی از عشق هیاهوهای مردم و مشیتها.
ترجمهٔ شعر «من قطره دیگری نیستم» اثر «شارل بودلر»
پل ورلن
«پل ورلن» (Paul Verlaine) شاعر بزرگ و نویسندهٔ قرن نوزدهم فرانسه است. او در سال 1844 در شهر «متز» به دنیا آمد و در سال 1860 به پاریس رفت و دانشجوی حقوق شد. اما در دورهٔ بزرگسالی به شعر روی آورد. پل ورلن لحن ادبیات عامه و مردمی را با بلاغت زیباییشناسانهٔ خود درهم آمیخت و آثاری ماندگار در تاریخادبیات فرانسه خلق کرد. اشعار او اغلب به دامنهٔ «رمانتیسم» و «سمبولیسم» ختم میشود. . «Romances sans Paroles» («آوازهای بدون کلام») (1874) زمانی که او در زندان بود نوشته شد و بر اساس سفرهای او با شاعر جوان فرانسوی «آرتور رمبو» بود.
شاهكارهاى ورلن بهویژه در گروه معروف «آهنگ هوای شهر» موردتوجه بسيارى قرار گرفت. این اشعار طوفانی، قدرت انتقادی بالایی داشتند و در نوع خود، به آثار نویسندگانی مانند «مارک توآین» و «مارکس» شبیهاند. در کلام ورلن، شخصیتهای «آهنگ هوای شهر» با ضعفهای انسانی در دنیا تنها ماندهاند. از ورلن به دلیل كارهاى تأثیرگذارش در شعر مدرن فرانسه، اغلب بهعنوان يكي از بزرگان تأثيرگذار شعر فرانسوی یاد میشود. بااینحال، زندگی او با درد و بدبیاری همراه بود و مصرف الکل دز زندگی او بهشدت نقش منفی داشت. او در سال 1896 در فقر و تهیدستی از دنیا رفت.
در این رویای بُرنده و غریب
زنی ناشناس میبینم
دوستش دارم و دوستم دارد
و در هر رویا نه همان زن است
و نه دیگری با تمام بودنش
که دوستم میدارد و مرا بلد است
موهایش نمیدانم
قهوهای، طلایی، یا به رنگ حناست
و نامش، میدانم
که شیرین است و شنیدنی
مثل نام معبودهایی که تبعیدی زندگیاندنگاهش به تندیسها میماند
در صدایش اما که دور است ، سنگین است و آرام
کرنشی است به صداهایی عزیز که خاموشی گرفتهانداز آن رو که میداند مرا
دل من، شفاف و بیلک
تتها با او
آه دیگر دردی نیستبه خاطر او شرجیِ پیشانی پریده رنگم
ترجمهٔ «آسیه حیدری شاهی سرایی» از شعر «رویای آشنا» اثر «پل ورلن»
تنها با او آنگاه که گریان است
رنگ میگیرد باز
آرتور رمبو
«آرتور رمبو» (Arthur Rimbaud) (1854-1891) همکار جوانتر و شریک مسافرتی که به الهام بخشیدن به رمان «عاشقانههای بدون مشروط» ورلن کمک کرد، بهعنوان یکی از بنیانگذاران جنبش نمادگرایی در فرانسه شناخته میشود. او بیشتر آثارش را در دوران نوجوانی نوشت. یکی از شناختهشدهترین آثار او در این دوره، منظومهای منثور مبسوط به نام «فصلی در جهنم» (Une Saison en Enfer) است. در پایان دوران نوجوانی، او مجبور شد به دنبال کار پایدارتری برای حمایت از خانوادهاش باشد. ورلن بعداً بسیاری از آثار رمبو را منتشر کرد که در زمان حیات او منتشر نشدند. شعر «مناجات» به فرانسوی (Ma Bohème) از شاعر فرانسوی آرتور رمبو، در ادامه با ترجمه فارسی آمده است.
پالتوی من به ایده آل میرسید، بر زمین میگشتم،
ای موزا! و فرزند با وفای تو بودم!
آه! آرزوهای زیبای طراوتبخش داشتم. لباس شلوار من یک چاه پهن و عظیم داشت.
پوسته ریزی عاشقانه کنونی پرگرفته،
در پی پای خود ریمی و شعرچینی کردم.
نانوایی من در مقابل تنها یورش بزرگ بود.
ستارگان من در آسمان، صدای آرام آور داشتند،
و من نشسته بر روی خیابانها به آنها گوش میدهم.
گیوم آپولینر
«گیوم آپولینر» (Guillaume Apollinaire) (1880-1918) یکی از تأثیرگذارترین شاعران فرانسوی در اوایل قرن بیستم بود که بر «سوررئالیسم»، «دادائیسم»، «کوبیسم» و «فوتوریسم» تأثیر گذاشت. شعر مدرن فرانسه، بدون شک مدیون آپولینز است. پس از اتمام مدرسه، بهعنوان کارمند بانک مشغول به کار شد، اما همزمان با بسیاری از هنرمندان و نویسندگان پاریسی آن روز مانند «پیکاسو» و «جرج براکز» ارتباط برقرار کرد. او در سال 1918 بر اثر زخمی که دو سال پیش در خط مقدم جنگ جهانی اول دریافت کرده بود، درگذشت.
گورت را گم کن،
گورت را گم کن ای رنگینکمانِ من
رنگهای افسونگر گم شوید
این تبعید برایت لازم است
همچون دخترِ کوچکِ پادشاه با شالهای متغیر
و رنگینکمان تبعید شده است
چون هر که را رنگینکمانی باشد تبعید میکنیم
اما پرچمی به پرواز در آمده است
جایگاهات را در بادِ شمال پیدا کن
پل الوارد
«پل الوارد» (Paul Éluard) (1895-1952) پاریسی در اوایل زندگی خود در زبان انگلیسی مهارت داشت و علاوه بر بسیاری از آثار کلاسیک روسی، با شاعرانی مانند رمبو، بودلر و آپولینر آشنا شد. او همچنین در جنگ جهانی اول بهعنوان پزشکی خدمت کرد. این پیشینه و تجربه به نوشتن او شکل میداد. او در طول زندگی خود تعدادی کتاب نوشت، از جمله مجموعه شعر Le Livre Ouvert (کتاب باز) که در زمانی که فرانسه توسط نازیها اشغال شده بود منتشر شد. در طول جنگ جهانی دوم، شعر «لیبرته» او توسط نیروی هوایی بریتانیا بهعنوان تبلیغات ضد نازی به اروپا رها شد.
شب هیچگاه کامل نیست
همیشه چون این را میگویم و تاکید میکنم
در انتهای اندوه پنجرهی بازی هست
پنجرهی روشنی.همیشه رویای شبزندهداری هست
و میلی که باید بر آورده شود،
گرسنگیای که باید فرونشیند
یکی دلِ بخشنده
یکی دست که درازشده، دستی گشوده
چشمانی منتظر
یکی زندگی
زندگیای که انسان با دیگراناش قسمت کند…
منبع: takelessons.com
نظرات کاربران