توماس وینتربرگ (Thomas Vinterberg) کارگردان دانمارکی است که در کارنامهی هنریاش فیلمهای متفاوتی را کارگردانی کرده است. ویژگی مشترک فیلمهای توماس وینتربرگ، نگاه متمایز او را به زندگی و سبک و سیاقش در به تصویر کشیدن دغدغههای شخصی اوست. وینتربرگ همیشه انسان را در جایگاه اجتماعی مورد بررسی و تحلیل قرار میدهد. این اجتماع گاه یک جمع کوچک خانوادگی است (فیلم جشن) ، گاه یک جمع دوستانه (فیلم کمون)، گاه یک جامعهی بزرگتر روستایی (فیلم دور از اجتماع خشمگین) و گاه جامعهی بزرگتر شهری (فیلم شکار) . حتی گاهی به نقد جامعهای به وسعت دایرهی حیات انسانی یا همان جامعهی جهانی (فیلم زیردریایی) مینشیند.
وینتربرگ از مدرسهی ملی فیلم دانمارک فارغالتحصیل شده و همواره نامش در لیست برترین کارگردانان سینمای دانمارک قرار دارد. او همیشه سعی کرده در ساخت فیلمهایش دست به تجربیاتی تازه بزند و در جشنوارههای معتبر سینمایی از جمله جشنوارهی فیلم کن و جشنوارهی برلین، خوش درخشیده و جوایز فراوانی را در کارنامهی هنری خود به ثبت رسانده است.

توماس وینتربرگ در سال 1993 اولین فیلم کوتاه خود را با نام دور آخر (Last Round ) کارگردانی کرده و تا به امروز تعداد 11 فیلم بلند را در کارنامهی خود به ثبت رسانده است. او همچنین چند موزیک ویدئو برای گروههای مطرح موسیقی جهان از جمله گروه متالیکا و بلار ساخته است. وینتربرگ به جز فیلمسازی، در دنیای تئاتر نیز فعال بوده. او نمایشنامهی Begräbnis را نوشته و خود کارگردانی کرده است. توماس وینتربرگ همچنین در سال 2016 توانسته درجهی شوالیه را از دولت فرانسه دریافت کند.
وینتربرگ شیفتهی زندگی در یک اجتماع است. تمام فیلمهای او به جایگاه اشخاص در یک جامعه میپردازد. شاید دلیل حضور او در دوگما95 نیز همین روحیهی اجتماعی او بود. او دوست داشت نامش در کنار افراد دیگری قرار بگیرد که هدف مشترکی را دنبال میکنند. وینتربرگ شخصی است که هیچگاه نتوانسته نسبت به اجتماع بی تفاوت باشد. اهمیت دادن او به اجتماع، نقطه نظرات سیاسی او را نیز تحت تاثیر قرار داده است. او اخیرا در مصاحبهای که با روزنامهی گاردین داشته، در مورد عهدنامهای برگزیت نظرش را اینگونه بیان میکند:
من همیشه اتحادیه اروپا را مسئله دار میدانم. این یک ماشین پیچیده و گران قیمت است که بسیار ناکارآمد است. اما بعد از بزرگ شدن در یک کمون ، غمگینم. مثل اینکه ما برادر بزرگ خود را از دست دادهایم. انگلیس نزدیکترین کشور [از نظر احساسی] به ما است. این مطمئناً بر دانمارک تأثیر خواهد گذاشت. مقاومت اتحادیه اروپا در اینجا در حال شکوفایی است. هرچه اتحادیه اروپا قویتر بود ، بیشتر میخواستم آن را ترک کنم. اما اکنون ضعیف شده است ، من میخواهم به آن کمک کنم.
بیوگرافی توماس وینتربرگ

توماس وینتربرگ در تاریخ 19 مه سال 1969 چشم به جهان گشود. او از 7 سالگی تا 19 سالگیاش را در یک کمون زندگی کرده است. پس از جدا شدن پدر و مادرش از یکدیگر، توماس میتوانست انتخاب کند که با کدام یک از آنها زندگی کند. اما او تصمیم گرفت در کمون بماند و با آنها همراه نشود. در سال 1993 ، وینتربرگ با فیلم کوتاه دور آخر که نام اصلی آن Sidste Omgang است، از مدرسهی فیلم ملی دانمارک فارغ التحصیل شد. این فیلم کوتاه توانست جوایز هیئت داوران و تهیهکنندگان جشنواره بین المللی مدارس فیلم مونیخ و جایزه اول تلآویو را از آن خود کند.
سال 1994 فیلم کوتاه پسری که عقبکی راه میرفت (The Boy Who Walked Backwards) را برای تلوزیون DRTV دانمارک ساخت. دومین فیلم کوتاه توماس وینتربرگ به تهیهکنندگی بیرگیت هالد که در کمپانی نیمبوس فیلم ساخته شد، توانست جوایزی از جمله جایزهی جشنوارهی فیلم کوتاه “کلرمون فران” و جایزهی بهترین فیلم کوتاه “جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو” را دریافت کند و نام خود را به عنوان فیلمسازی که حرفهایی برای گفتن دارد، مطرح کند.
در سال 1966 توماس وینتربرگ اولین فیلم بلند خود را کارگردانی کرد. این فیلم که بزرگترین قهرمانان (The Biggest Heroes) نام دارد، یک فیلم کمدی جادهای است که در دانمارک ساخته شد و مورد استقبال سینمادوستان کشورش قرار گرفت.

سال 1995 برای وینتربرگ سال مهمی در دنیای فیلمسازیاش بود. او در این سال به همراهی لارس فون تریر ، کریستین لوورینگ و سورن کراگ-یاکوبسن جنبش سینمایی دوگما 95 را در ۱۰ ماده قانونی برای فیلمسازی ارائه و امضا کرد که کمی بعدتر مورد پذیرش گروهی دیگر از کارگردانان دانمارکی و اسکاندیناویایی قرار گرفت. ماحصل این توافقنامهی فیلمسازی، ساخت فیلم جشن 1998 با نام اصلی (Fasten) بود که موفقیت چشمگیری را برای او به همراه داشت. او برای این فیلم موفق به دریافت جایزهی ویژهی هیات داوران جشنوارهی فیلم کن شد. پس از آن زندگی وینتربرگ دستخوش تغییرات بزرگی شد. حالا دیگر نام او در بین برترین کارگردانان سینمای جهان نام گرفته بود و همین مساله کافی بود تا از آن پس وینتبرگ با آسودگی خاطر بیشتری به فعالیت در دنیای سینما بپردازد.
فیلم شناسی توماس وینتربرگ
- The Biggest Heroes / De største helte 1996
- The Celebration / Festen 1998
- It’s All About Love 2003
- Dear Wendy 2005
- A Man Comes Home / En mand kommer hjem 2007
- Submarino 2010
- The Hunt / Jagten 2012
- Far from the Madding Crowd 2015
- The Commune / Kollektivet 2016
- Kursk 2018
- Another Round 2020

فیلم بزرگترین قهرمانان از وینتربرگ یک قهرمان میسازد….
اولین فیلم بلند توماس وینتربرگ بزرگترین قهرمانان 1996 نام دارد. دو قهرمان فیلم وینتبرگ، ” کارستن” و “پیتر” نام دارند. این دو دوست قدیمی، در تمام زندگیشان اهداف مشترکی را دنبال کردهاند. زمانی که معشوقهی قدیمی پیتر به ملاقات او میآید، پیتر متوجه میشود صاحب دختری است که توسط ناپدریاش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد.پس از آن کارستن به همراه پیتر و دخترش راهی سفری به شمال سوئد میشود که ماجراهای این سفر مسیر فیلم را مشخص میکند. فیلم The Biggest Heroes 1996 شاید فیلم مهمی در کارنامهی هنری توماس وینتربرگ به شمار نیاید، اما به عنوان اولین گامی که در دنیای فیلمسازی برمیدارد، قدم محکمی به شمار میآِید.
نقد فیلم The Biggest Heroes 1996
در نقد فیلم بزرگترین قهرمانان (The Biggest Heroes 1996) باید گفت که توماس وینتربرگ به خوبی توانسته از پس ساخت یک فیلم جادهای بربیاید. اولین فیلم بلند کارنامهی هنری توماس وینتربرگ، فیلم شایستهی احترامی است. اگر جه در نظرسنجیها این فیلم امتیاز پایینی را دریافت کرده است، اما برخی سکانسهای ناب در این فیلم، نوید حضور کارگردانی کاربلد در سینمای دانمارک در سال 1996 میدهد..
نقد فیلم The Biggest Heroes 1996 بدون نگاه به ظرافتهای موجود در فیلمنامهی اثر ناقص است. وینتربرگ داستان خود را با مردی آغاز میکند که دنیای او به معنای واقعی کلمه وارونه است. اما به نظر میرسد به نظم معمولی در شخصیت خود رسیده است.او آگاه است که شخصیت اصلی او نمیتواند تحولی فوری را با توجه به دنیای وارونهای که در آن زندگی میکند، تحقق بخشد. بنابراین در طول فیلم نه تنها کارستن اولین سفرش به عنوان یک پدر را تجربه میکند، بلکه فرار او به عنوان یک مجرم نیز تجربهی یک سفر استثنایی را برایش رقم میزند.

توماس وینتربرگ در اولین فیلم بلند خود ، سراغ ساخت یک فیلم جادهای میرود ، اما با دیگر فیلمهای جادهای تفاوتهای بزرگی دارد. زیرا فیلم او قصد ندارد با ارائهی درسها و تأملات موجود در جاده، مخاطبش را خسته کند. بلکه بی مهابا به سراغ هرج و مرج و آشفتهگی جهان، حتی در عمیقترین جنگلهای بکر میرود. وینتربرگ در فیلم The Biggest Heroes 1996 به دنبال مقصد نیست ، بلکه به دنبال پر کردن فاصلهای است که بین نقطهی شروع و نسخههای جدیدی که از قهرمانانش میسازد وجود دارد. این فاصله زمانی آغاز می شود که کارستن و لوئیز در این سفر ناشناخته امکان زندگی در واقعیت خود از منظری دیگر را پیدا میکنند ، یعنی ما با دو غریبه روبرو هستیم که به یکدیگر نیاز دارند. چیزی که نماد تغییر و گسست در زندگی روزمرهی آنهاست.
در نقد فیلم The Biggest Heroes 1996 باید گفت که با وجودی که هر یک از سکانسها به تنهایی زیبا و تماشایی است، اما وقتی زنجیرهی به هم پیوستهی این سکانسها یعنی فیلم بزرگترین قهرمانان را نگاه میکنیم، به نظر میرسد عناصر داستان با وجود اینکه عناصر معناداری هستند، به خوبی در کنار یکدیگر قرار نگرفتهاند. شاید مهمترین نکتهای که در نقد فیلم The Biggest Heroes 1996 باید آن را در نظر داشت، دو بازی عالی در نقشهای اصلی، توسط دو بازیگر بزرگ دانمارکی با نامهای توماس بو لارسن و اولریش تامسن است.
فیلم Festen 1998 جشن پیروزی وینتربرگ برای دریافت جایزهی ویژهی جشنوارهی فیلم کن
فیلم The Celebration 1998 با نام اصلی Festen دومین فیلم بلند توماس وینتربرگ است که به تهیه کنندگی نیمبوس ساخته شده است. این فیلم با بودجهای معادل 1.3 میلیون دلار آمریکا ساخته شده که ماجرای جمع شدن یک خانواده برای جشن 60 سالگی پدرشان را روایت میکند. فیلم سینمایی جشن 1998 که در قلعهی Skjoldenæsholm ضبط شده است، اولین فیلم دوگما95 بود. دوگما 95 تحت عنوان مانیفستی برای فیلمسازی است که اصرار به محدودیتهای خاص تولید و روایت دارد (مانند ممنوعیت هر گونه ویرایش صدا پس از تولید). این سند تا حدی به عنوان اعتراضی به ساخت فیلمهای گران قیمت به سبک هالیوودی تنظیم شده است. فیلم فاستن، یک فیلم کم هزینه است و توسط دوربین Sony Sony DCR-PC3 روی کاستهای استاندارد Mini-DV فیلمبرداری شده است.
فیلم سینمایی جشن در سال 1998 برنده جایزه هیئت داوران جشنواره فیلم کن شد.. Ulrich Thomsen در نقش کریستین، متفاوتترین کارکتر این فیلم را بازی میکند. پسری که با تمام فرزندان خانوادهی هلگ متفاوت است. او در پی کشف راز مرگ خواهر دوقلویش، دست به افشای ماجراهایی از گذشته میزند و پدرش را به خاطر آزار و اذیت جنسی فرزندانش مورد مواخذه قرار داده و جشن تولد 60 سالگی او را به هم میریزد.

نظر توماس وینتربرگ در مورد فیلم جشن 1998
خود توماس وینتربرگ در مورد فیلم Festen 1998 میگوید:
من هنوز به این فیلم افتخار میکنم. از نظر من این مثل داشتن پسری ثروتمند و مشهور است که به دنیا سفر میکند و گهگاه برای من چک میفرستد. اما بعد از آن سالهای دردناکی داشتم. مدیریت موفقیت همیشه دشوار است ، اما در این حالت من همچنین احساس کردم که تا آنجا که میتوانم در آن مسیر قدم گذاشتهام. از نظر هنری ، این نهایت تولید بود و من نمیتوانستم آن را تکرار کنم. اما در پایان ، هیچ چیز دیگری [به غیر از ساخت فیلم] نبود که بتوانم انجام دهم.
نقد و بررسی فیلم جشن 1998
فیلم The Celebration 1998 نمایندهی عهدنامهای است با نام دوگما 95 که در اعتراض به سینمای پر زرق و برق هالیوود امضا شده است. این فیلم به داستانی روانشناختی میپردازد و تاثیرات مخرب سوء استفادهی جنسی والدین از فرزندان را نمایان میکند. اگه چه این دغدغه برای جامعهی ما دور از انتظار است، اما باید در نظر داشت که داستان این فیلم، روایت یک اتفاق اثتثنا را روایت میکند، نه یک اتفاق معمول. شاید ما هم اگر با دقت و موشکافی جامعهی ایرانی خودمان را زیر نظر بگیریم، با چنین مسائل پیچیدهای و غمانگیزی البته به صورت همان اثتثناعات و نه یک امر رایج مواجه شویم. با این حال دومین فیلم توماس وینتربرگ، یک فیلم معمولی نیست. راجر ابرت منتقد سرشناس سینما در نقد فیلم The Celebration 1998 عنوان میکند :
وینتربرگ در این فیلم مضحکه و تراژدی را کاملاً با هم مخلوط میکند و ما را به چالش میکشد. او مقاصد خود را چنان کنجکاوانه اداره میکند که ما همیشه باید به دنبال سرنخهای مورد نظر باشیم.

در نقد فیلم جشن 1998 باید گفت که این فیلم شاید برای لحظهای لبخند روی لبانتان بیاورد، اما در لحظه آن خنده را در درون خفه میکند و حیرت و ناباوری را به همراه میآورد. ماندن تمامی مهمانان دعوت شده در این جشن، با وجود اتفاقات پیش آمده به نظر مضحک و خندهدار میرسد. اما وینتربرگ تکههای پازل را با چنان دقتی کنار هم چیده است که به نظر نمیرسد هیچ چیز از منطق و باورپذیری فاصله گرفته باشد..
در نقد فیلم جشن 1998 باید گفت نه تنها کارگردانی خوب فیلم که مستحق دریافت جایزهی ویژهی هیئت داوران جشنوارهی کن بوده است، که تمامی عناصر فیلم در شکل درست و کارآمدی در کنار هم قرار گرفتهاند. فیلمنامه به خوبی طرحریزی شده است ، بازیگران در به كارگیری احساسات خود مهارت دارند. در نهایت سفر طولانی روز جشن تولد به شب مملو از زخمهایی كه مواجهه با آن برای مخاطب تا اندازهای آزار دهنده است، تماشایی است. در پایان طلوع آفتاب فرا میرسد و ما فقط در کمال ناباوری میبینیم که اعضای خانواده برای خوردن صبحانه در همان اتاق کنار یکدیگر نشستهاند.
نقد روانکاوانه فیلم The Celebration (Festen) 1998
شاید نگاه دقیقتری باشد اگر فیلم Festen را از منظر روانکاوانه مورد نقد و بررسی قرار دهیم. از نگاه روانکاوی، تمامی پیشامدهای احتمالی در کودکی هر شخص، میتواند تاثیرات جبرانناپذیری در شخصیت و ضمیر ناخودآگاه او بگذارد. شاید بدترین این اتفاقات سوء استفادهی جنسی والد از فرزند باشد.. فیلم The Celebration 1998 با رعایت ساختاری درماتیک تصویری از مهمانی جشنی را ترسیم میکند که در آن زخمی کهنه سر باز میکند و همه چیز را به هم میریزد. دکتر ریچارد گارتنر از روانکاوان مطرح آمریکایی در نقد روانکاوانه فیلم The Celebration 1998 میگوید:
Festen فیلمی ستودنی است كه عواقب سوء استفادهی جنسی والدین از فرزندانشان را به طور دقیق ترسیم می كند. میزان تخلفات پدر در افشاگریهای پی در پی، ذره ذره آشکار میشود. میبینیم که پسر در اثر سوء استفادهی جنسی در دوران کودکی بسیار آسیب دیده است و در تمام طول زندگی خود قادر به برقراری رابطهای صمیمی نیست. خواهرش که خودکشی کرده است نیز به شدت آسیب دیده است. پدر در بیشتر فیلم خطای خود را انکار میکند و این انکار در واکنش کسانی که این اتهامات را میشنوند منتقل و تقویت میشود. میهمانان حاضر در این جشن، هر لحظه از فاش شدن رازی تازه شوکه میشوند ، اما پس از آن جشن تولد را به روشی تقریبا سورئالیستی ادامه میدهند که به منزلهی انکار مزمن است که اغلب در خانوادههای اینچنینی دیده میشود.

اقتباسهای نمایشی از فیلم جشن 1998
داستان فیلم سینمایی Festen 1998 تاکنون بارها در صحنههای مختلف تئاتر به اشکال مختلفی به اجرا درآمده است. نمایشنامهی جشن که بر اساس این فیلم به رشتهی تحریر درآمده تا کنون به 15 زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. اقتباس انگلیسی زبان این فیلم توسط دیوید الدریج نوشته شده است که اولین بار در تئاتر آلمیدا در سال 2004 در نمایشی به کارگردانی روفوس نوریس به روی صحنه رفت. این نمایش علی رغم موفقیت چشمگیر در لندن ، پس از 49 اجرا در برادوی بسته شد. این نمایش علاوه بر اجرا در انگلیس و آمریکا، در کشورهای مکزیک، پرو، کانادا، ایتالیا و آلمان نیز به روی صحنه رفته است.
همه چیز در مورد عشق است، فیلمی که وینتربرگ بیشتر از دیگر آثارش آن را دوست دارد
سومین فیلم بلند توماس وینتربرگ با نام It’s All About Love 2003 ، فیلمی انگلیسی زبان است که وینتربرگ آن را به یک رویا تعبیر کرده استو فیلم همه چیز درباره عشق است با حضور بازیگران مطرحی همچون خوآکین فونیکس، کلر دانس و شان پن ساخته شد. این فیلم عمدتا یک تولید مشترک بینالمللی بود و در کل شرکتهای فیلمسازی 9 کشور مختلف، زیر نظر کمپانی Nimbus Film دانمارک در آن حضور داشتند. این فیلم به عقیدهی برخی منتقدان یک فیلم خارقالعاده بود و از نگاه برخی منتقدان و مخاطبان، یک فیلم غیرمتعارف و تا حدودی نامفهوم !

فیلم همه چیز درباره عشق است که از طریق Nimbus Film تولید شده است، 5 سال تمام وقت توماس وینتربرگ را درگیر خودش کرد. داستان این فیلم پیش بینی تصویری از سال 2021 است که زمین در اثر تغییرات مدام آب و هوایی، دچار یخبندان شده است. جان (خوآکین فونیکس) علی رغم آنکه به دنبال طلاق گرفتن از النا (کلر دانس) همسرش است،وقتی میفهمد همسرش در دردسر بزرگی قرار گرفته است، به یاری او میآید. وینتربرگ در یک مرحله خاص در حین تولید فیلم It’s All About Love 2003 از اینگمار برگمان خواست که بیاید و به او کمک کند تا فیلم را تمام کند، زیرا احساس میکرد خودش نمیتواند آن را کامل کند. وینتربرگ در مصاحبهاش با Berlingske Tidende میگوید:
برگمان از خنده غرش کرد و گفت باید از ذهنم دور باشم. به عقیدهی او نیز چیزی در این فیلم نبود که کمتر من به آن علاقهمند باشد. او همچنین گفت که من احمقی هستم که به اندازه کافی سریع تصمیم نگرفتهام که پس از جشن (Festen) چه کاری انجام دهم.

نظر توماس وینتربرگ در مورد فیلم It’s All About Love
توماس وینتربرگ در مورد فیلم همه چیز درباره عشق است میگوید :
گرچه افراد زیادی با من موافق نیستند ، اما هنوز هم فکر میکنم فیلم It’s All About Love یک فیلم بسیار غنی است. این فرزند آشفتهی من است و در عین حال عزیزترین کودک برای من که از نظر اجتماعی رفتار بدتری دارد.
نقد و بررسی فیلم همه چیز درباره عشق است
فیلم سینمایی همه چیز درباره عشق است 2003 نتوانست نظر منتقدان را به خود جلب کند و حتی از سوی عوامل فیلم نیز مورد نکوهش قرار گرفت. گفته میشود کلر دانس در هنگام اولین اکران عمومی فیلم در جشنوارهی ساندنس با دیدن نتیجهی نهایی فیلم گریهاش گرفت و فیلم را احمقانه توصیف کرد. در نقد فیلم همه چیز درباره عشق است باید گفت، شاید هیچ کس به اندازهی خود وینتربرگ نمیتواند بفهمد چه چیزی در ذهنش داشته که با وجود هزینهی بالا و حضور عوامل و بازیگران حرفهای فیلمی ارائه داده که از سوی اکثر مردم قابل پذیرش نیست.

ریچارد روپر منتقد مطرح سینمایی در نقد فیلم … میگوید “وینتربرگ یک نابغهی سینمایی است” او از این منظر توماس وینتربرگ را با کوبریک مقایسه میکند. این در حالی است که جك متیوس منتقد نیویورک تایمز در نقد فیلم It’s All About Love 2003 میگوید:
مطمئناً وینتربرگ هنگامی شروع به كار بر روی این فیلم کرده است که بر اثر استشمام مقداری گاز سمی مسموم شده بود.
دنیس لیم از دیگر منتقدان سینما از صدای دهکده چیزی را برای دوست داشتن در فیلم پیدا کرد و فیلم …. را فیلم موفقی ارزیابی کرد. اما به طور کلی اکثر منتقدان معتقد بودند این که همه چیز درباره عشق است، یک فرضیهی احمقانه است.
وندی عزیز فیلم جنایی به کارگردانی توماس وینتربرگ
وندی عزیز فیلمی جنایی به کارگردانی توماس وینتربرگ و نویسندگی لارس فون تریه، محصول سال 2005 است. در این فیلم جیمی بل ، بیل پولمن ، مایکل انگارانو ، مارک وببر ، دانسو گوردون ، نوولا نلسون و آلیسون پیل به ایفای نقش پرداختهاند. فیلم Dear Wendy 2005 یک محصول مشترک بینالمللی بین دانمارک ، آلمان ، فرانسه و انگلستان بود که در مکانی در کپنهاگ فیلمبرداری شد.توماس وینتربرگ برای این فیلم برنده نقره سنت جورج بهترین کارگردانی در بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم مسکو شد.

داستان فیلم وندی عزیز در شهر کوچکی در ویرجینیای غربی میگذرد. جایی که گروهی از نوجوانان صلح جو که خودشان را سرخ پوستان مینامند، تصمیم به حمل اسلحه میگیرند. این قطعنامه پس از اینکه یکی از اعضای آنها به نام دیک ، اسلحهای را میخرد که در ابتدا گمان میکند اسباب بازی است. دیک به تدریج بیشتر و بیشتر به تفنگ وابسته میشود و نام آن را “وندی” میگذارد و نامههای عاشقانه برایش مینویسد.
نقد و بررسی فیلم Dear Wendy 2005
کلت شاید یکی از بزرگترین اختراعات جهان در عصر حاضر است. اسلحهی کوچک کمری که جهان به دو قسم پیش از تولید آن و پس از تولید آن تقسیم میشود. امکان حمل راحت و آسان و کاربری ساده و از همه مهمتر در دسترس بودن این اسلحهها باعث شده است که انسان معاصر زندگی را به شکل و شمایل دیگری ببیند. شاید منشا این همه خشونت و ابراز خشم در جهان حاضر تنها به دلیل وجود همین اسلحهها باشد. اسلحهای که برای دیک همان وندی عزیزی است که به او اعتماد به نفس میدهد و عاشقانه آن را دوست دارد.

مردی به خانه میاید یک فیلم موفق دانمارکی
مردی به خانه می آید (به دانمارکی: En mand kommer hjem) فیلمی کمدی دانمارکی به کارگردانی توماس وینتربرگ که در سال 2007 ساخته شده است. وینتربرگ با تولید فیلم A Man Comes Home 2007 به زبان دانمارکی سعی در بازگشت مجدد ریشههای خود داشت. البته که این فیلم به شکل ناامید کنندهای در کشور دانمارک فقط 31232 بلیط فروخت. متاسفانه اطلاعات کمی در خصوص این فیلم وجود دارم و خود بنده (نگارندهی این مطلب) موفق به پیدا کردن و دیدن این فیلم نشدم!
نظر توماس وینتربرگ در مورد فیلم A Man Comes Home 2007
توماس وینتربرگ پس از ساخت چند فیلم انگلیسی زبان ، دوباره به زبان و سینمای زادگاهش بازگشت و فیلم A Man Comes Home 2007 را به زبان دانمارکی ساخت. او در خصوص ساخت مجدد یک فیلم به زبان خودش میگوید:
واقعیت این است که فیلمهای دانمارکی همانهایی هستند که من نوشتهام. از این نظر آنها فیلمهایی هستند كه هیچ كس دیگری نمیتواند بسازد ، چه بد و چه خوب.
فیلم سابمارینو
فیلم Submarino به کارگردانی توماس وینتربرگ در سال 2010 نامزد دریافت خرس طلایی در شصتمین جشنواره بین المللی فیلم برلین شد. فیلم سابمارینو یک درام به زبان دانمارکی است که بر اساس رمانی به همین نام که توسط Jonas T. Bengtsson به رشتهی تحریر در آمده است در سال 2010 توسط کمپانی Nimbus Film ساخته شده است. داستان فیلم Submarino 2010 بر روی دو برادر با بازی Jakob Cedergren و Peter Plaugborg متمرکز است که در قشر پایین جامعه دانمارک زندگی میکنند.، زندگیهایی که با خشونت و اعتیاد به مواد مخدر همراه است.

ساب مارینو در مسابقه اصلی شصتمین جشنواره بین المللی فیلم برلین به نمایش درآمد. این فیلم نامزد دریافت 15 جایزه رابرت بود و در نهایت برنده جایزه فیلم شورای نوردیک در سال 2010 شد. نام این فیلم یعنی Submarino نام یک روش شکنجه است. سابمارینو در واقع به عملی گفته میشود که طبق آن سر یک فرد را تا نقطهای قبل از غرق شدگی در آّب فرو میکنند.
داستان فیلم Submarino 2010 در مورد شخصیت نیک و برادر کوچکترش است که در شرایط وحشتناکی بزرگ شدهاند. کودکی آنها با فقر ، بدرفتاری و یک مادر الکلی همراه بود تا اینکه خانواده توسط فاجعهای از هم پاشید. نیک اکنون سی و سه ساله است و به تازگی از زندان آزاد شده است. او مردی است که میداند چه میخواهد: سخت تمرین کند و مشروب بخورد تا در برابر جهانی سخت بایستد. او که یک بدنساز است ، در یک هاستل فرسوده در حومهی کپنهاگ زندگی میکند. برادرش یک آدم آشغال و یک پدر تنها است که فقط دو چیز در زندگی برای او معنا دارد : وضعیت روزمره و زندگی بهتر برای پسر شش سالهاش،مارتین. همین دو دلیل کافی است تا او به هروئین روی بیاورد.

نقد و بررسی فیلم Submarino 2010
دو برادران در فیلم سابمارینو 2010 ممکن است زندگی جداگانهای در کپنهاگ داشته باشند ، اما به نوعی در جستجوی یکدیگر هستند. در نقد فیلم Submarino 2010 باید گفتآنچه آنها را به هم گره میزند مبارزه متقابل آنها برای یک زندگی ارزشمنداست. گاهی اوقات مسیرهای آنها از یکدیگر فاصله میگیرد و نهایتا در زندان یکدیگر را ملاقات میکنند. وقتی که احتمالا خیلی دیر شده است. ابه ایورسن در Berlingske Tidende و در نقد فیلم سابمارینو نوشت :
توماس وینتربرگ فیلم خود را به عنوان رئالیسم خشن اجتماعی شکل داده است که تقریباً در معرض چشم اندازی از کمدی است. تحمل زندگی رنج آور در آثار رئالیستهای برجسته اجتماعی مانند کن لوچ و مایک لی به چشم میخورد ولی فیلم Submarino سختتر و وحشیانهتر است. اما این نمای خشن که با همدردی با شخصیتها همراه میشود، با قوام کاملاً ترسناکی ایجاد شده است، که شخص دیگری از زمان جشن در توماس وینتربرگ نظیر آن را ندیده است.

پیتر نیلزن از دیگر منتقدان مطرح سینما در نقد فیلم Submarino 2010 میگوید که داستان و موضوع به خودی خود و به اندازهی کافی قوی هستند که بتوانند یک فیلم عالی بسازند اما آنچه Submarino را به یک اثر هنری عالی ارتقا میدهد ، پرداخت نمادین به مبنای خشک و جدی زندگی است. شما آن حس خشک و آزار دهنده را در صحنهی افتتاحیه فیلم میبینید و پس از آن، چندین بار دیگر این سمبولوژی را مشاهده میکنید.
سوژهای که توماس وینتربرگ آن را شکار کرد
فیلم شکار (به دانمارکی: Jagten)، یک فیلم درام دانمارکی است که به عقیدهی برخی از منتقدان مهمترین توماس وینتربرگ است. فیلم Hunt 2012 با بازی Mads Mikkelsen داستان معلمی را در یک دهکدهی کوچک دانمارکی روایت میکند که به غلط مورد اتهام آزار جنسی شاگردانش قرار میگیرد.
این فیلم در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو 2012 به نمایش درآمد و در جشنواره کن 2012 شرکت کرد که در آن مد میکلسون جایزهی بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کرد. همچنین این فیلم برندهی جایزهی فیلم شورای نوردیک در سال 2013 شد. این فیلم در بخش فیلم خارجی زبان در هشتاد و هشتمین دورهی جوایز اسکار حضور داشت و در همان سال در جوایز گلدن گلوب نامزد شد.
برای خواندن تحلیل فیلم شکار کافی است روی دکمهی زیر کلیک کنید.
دور از اجتماع خشمگین هشتمین فیلم بلند توماس وینتربرگ
فیلم Far from the Madding Crow یک فیلم درام عاشقانه بریتانیایی محصول سال 2015 به کارگردانی توماس وینتربرگ و با بازی کری مولیگان ، ماتیاس شوئنارتز ، تام استوریج و مایکل شین است.فیلم دور از اجتماع خشمگین، اقتباسی از رمان “دور از جمعیت دیوانه” به قلم توماس هاردی است که پیش از این نیز سه فیلم دیگر بر اساس این رمان ساخته شده است.
وقایع این فیلم در حدود سال 1870 در انگلیس است. در حالی که باتشبا (کری مولیگان) در مزرعهی عمهی خود در دورست کار میکند ، با یک کشاورز همسایه ، گابریل اوک (ماتیاس شوئنارتز) آشنا میشود. آشنایی آنها با یک فضای احساسی و عاشقانه آمیخته میشود اما باتشبا که خود را دختر مستقلی میداند، حاضر به ازدواج با اوک نمیشود. تمام ماجراها و اتفاقات دهکده و این دو شخصیت، لحظات نابی را در فیلم Far from the Madding Crow 2015 رقم میزند.

فیلمبرداری فیلم دور از اجتماع خشمگین در دهکدهی اومپتمن از 16 سپتامبر 2013 آغاز شد. تصاویر این فیلم در لوکیشنهای دورست ، آکسفوردشایر ، باکینگهامشایر و لندن فیلمبرداری شده است. توماس وینتربرگ صحنهای را در فیلم Far from the Madding Crow 2015 خلق کرد که در آن گروهبان تروی پس از کلاهبرداری با شمشیر ، فاق بوتشبا را چنگ میاندازد، زیرا میخواست یک عمل جنسی را تداعی کند. خدمهی انگلیس این صحنه را “مصافحه دانمارکی” نامیدند. وینتربرگ در پاسخ به آنها اظهار داشت كه اگر این فیلم دانماركی بود خیلی فراتر میرفت. اولین تریلر تبلیغاتی این فیلم در 23 نوامبر 2014 پخش شد که شامل آهنگ “Let No Man Stey Your Thyme” با اجرای کری مولیگان و مایکل شین است و سرانجام فیلم دور از اجتماع خشمگین در تاریخ 1 مه 2015 اکران شد.
نقد و بررسی فیلم دور از اجتماع خشمگین
شاید عجیب به نظر برسد کارگردانی که خود بنیانگذار مکتب سینمایی دوگما95 است، بخواهد یک فیلم کلاسیک عاشقانه بسازد. اما توماس وینتربرگ با ساخت فیلم دور از اجتماع خشمگین ، نشان داد که توانایی او در کارگردانی یک فیلم کلاسیک، کمتر از تجربیات متمایز سینمایی او نیست. در نقد فیلم دور از اجتماع خشمگین باید گفت که وینتربرگ در این فیلم زیبایی شناسی را در قاب سینما به بهترین شکل پیاده میکند. استفاده از رنگهای پر حرارت و ترکیب آن با نور طبیعی، تصاویر و مناظر لوکیشنهای زیبا، فیلم Far from the Madding Crow 2015 را دیدنی میکند.

در نقد فیلم Far from the Madding Crow 2015 بی انصافی است اگر به بازی فوقالعادهی کری مولیگان اشاره نکرد. کری مولیگان با بازی یکدست و درخشان خود، به بهترین شکل یکی از مهمترین کاراکترهای ادبی معاصر یعنی باتشبا اوردن در رمان توماس هاردی را به تصویر میکشد. رابرت ابرت منتقد برزگ سینمایی در نقد فیلم دور از اجتماع خشمگین میگوید:
در فیلم Far from the Madding Crow 2015 همه چیز در مورد دمدمی مزاجی سرنوشت است. روشی که می تواند مسیر یک زن جوان را که فکر میکند دقیقاً میداند چه چیزی را میخواهد در مکانی که قرار است آرام و ثابت باشد، تغییر دهد. تصور کنید شما یک روسری را در جنگل گم میکنید ، یا برای یک عروسی در یک کلیسای اشتباه ظاهر میشوید ، یا یک کادوی ولنتاین پرشور را برای غریبهای نزدیک میفرستید و ناگهان ، چندین زندگی تغییر کرده است.
در نقد فیلم Far from the Madding Crow 2015 از منظر نقد فمنیستی، باید گفت که کارکتر باتشبا و پایبندی او به یک زندگی مستقل تا جایی که میتواند در مقابل پرشورترین عواطف و احساسات زنانهاش ایستادگی کند، شاید نمونهی قابل توجهی از ذهنیات فمنیستی باشد. باتشبا به تنهایی نمیتواند یک مزرعه را مدریت کند و این موضوع را بهتر از هر کس دیگری میداند که اگر اوک را کنار خود نداشته باشد، مزرعهاش رو به نابودی خواهد رفت. هر جند که در نهایت او مجبور به اعتراف کردن در مورد احساسات عمیق خود میشود، اما باز هم در حالتی این کار را میکند که اختیار تمام امور را در دست دارد.
فیلم کمون، آینهی زندگی و جوانی توماس وینتربرگ
کمون (به دانمارکی: Kollektivet) یک فیلم درام دانمارکی محصول سال 2016 است. این فیلم برای دریافت خرس طلایی در شصت و ششمین جشنواره بین المللی فیلم برلین انتخاب شد. در جشنوارهی برلین همچنین، ترین دیرهلم برندهی خرس نقرهای بهترین بازیگر زن شد. فیلم The Commune 2016 به عنوان یکی از سه فیلمی انتخاب شد که میتوانست به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان دانمارکی در 89 امین جوایز اسکار انتخاب شود ، اما انتخاب نشد.

فیلم The Commune 2016 با این که یک فیلم داستانی است اما فضایی که ترسیم میکند، فضایی است که از دل زندگی وینتربرگ بیرون آمده است. او در سنین نوجوانی خود در یک کمون زندگی میکرده است. ” کمون” در واقع یک اصطلاح بیرون آمده از دل اندیشههای کمونسیتی است. در دوردهی اوج قدرت گرفتن کمونیستها که به ساختار زندگی اجتماعی برابر پایبندی دارند، آدمها زیستن در کنار یکدیگر را تمرین میکردند. کمون اصطلاحی است که به خانههای همانازه و همشکل در شوروی نیز گفته میشود. اما اگر میخواهید به درک درستتری از اصطلاح کمون برسید، کافی است فیلم The Commune 2016 را ببینید. وقتی که خبرنگار مجلهی گاردین از توماس وینتبرگ پرسید که آیا تماشای بخشهایی از زندگی خودتان در فیلم The Commune 2016 برایتان چذاب بوده پاسخ داد:
در واقع این من را گیج کرده است. زیرا دو کمون در ذهن من وجود دارد. یکی نمایشی که در فیلم کمون به تصویر کشیدم و دیگری کمونی که در آن زندگی میکردم. من در این فیلم به اندازهای تغییرات ایجاد کرده بودم که آنهایی که با من در کمون زندگی میکردند نتوانستند خودشان را بشناسند..اما آنها هنوز هم برای من بسیار باورنکردنی بودند. نیمه دوم فیلم کاملا تاریک است و این را میتوان به عنوان انتقاد از زمان درک کرد ، اما این فیلم برای من در مورد عاشق شدن دو نفر است.

نظر توماس وینتربرگ در مورد فیلم The Commune 2016
توماس وینتربرگ در این فیلم یک پارادوکس عجیب را به تصویر میکشد. بدین شکل که عموما کودکان شبیه به بزرگسالان رفتار میکنند و برعکس بزرگسالان شبیه به کودکان. وینتربرگ این ذهنیت را متاثر از تجربهی زندگی خود در کمون میداند. او میگوید در آن کمون بزرگسالان با من به شکلی رفتار میکردند که انگار من رئیس آنجا هستم. وینتربرگ همچنین در مورد فیلم کمون میگوید:
فیلم کمون میپرسد: چرا در گذر زمان هیچ چیزی باقی نمیماند؟ آن زمان من واقعاً کون را دوستش داشتم و اکنون آن را از دست دادهام و هرگز به آن زمان برنخواهم گشت. قرمزها آبی شد؛ سوسیالیسم به آزادی فردی تبدیل شد.، مردم از عشق افتادند و پیرتر شدند و مردند. من مدام از همسرم میپرسم: چرا چیزی باقی نمیماند؟ من نمیتوانم آن را درک کنم – یا شاید فقط نمیتوانم آن را بپذیرم. من همیشه فکر میکردم آن افراد در آنجا منتظر من خواهند بود ، باهوش و دانشگاهی و نیمه مست، اما این اشتیاق من با ساخت این فیلم فروکش کرد.
نقد و بررسی فیلم کمون The Commune 2016
در نفد فیلم کمون The Commune 2016 باید گفت که این فیلم تصویری بینظیر از زندگی اجتماعی را در قالبی کمدی به تصویر میکشد. پرداخت شخصیتها و ارتباط آنها با یکدیگر به اندازهای کامل و درست شکل گرفته که انگار مسالهی اصلی فیلم یعنی اختلافات زن و شوهری که صاحب آن خانه هستند از اولویت خارج میشود. به نظر میرسد بخش عمدهای از اتفاقات این فیلم در فضای بداهه شکل گرفته است و با توجه به قابلیتهایی که درام برای رشد بستر اتوبیوگرافیک ایجاد میکند، در نتیجه شاهد فیلمی خواهیم بود که تاثیر گذار و تماشایی است.

در نقد فیلم کمون The Commune 2016 باید گفت که این فیلم یک کلاس آموزشی رفتارشناسی اجتماعی است یا شاید کلاس درس جامعه شناسی. وینتربرگ با تجربهای که برگرفته از زندگی شخصیاش بوده، با اشراف کامل به سراغ نوشتن این سناریو رفته و با تجربهی کارگردانی خود، توانسته نتیجهای درخشان را به تصویر بکشد. به عقیدهی برخی از منتقدان کمون موفقترین فیلم توماس وینتربرگ است.
فیلم زیردریایی کورسک و بازسازی یک واقعهی تاریخی
در 17 آگوست 2015 ، اعلام شد که EuropaCorp در حال ساخت فیلمی بر اساس فاجعه زیردریایی کورسک 2000 K-141 Kursk است. در ابتدا قرار بود فیلمنامهای که رابرت رودات ، براساس کتاب A رابرت مور که در سال 2002 منتشر شد نوشته بود را مارتین زندولیت کارگردانی کند. اما در 21 ژانویه 2016 ، گزارش شد که EuropaCorp توماس وینتربرگ را برای کارگردانی فیلم استخدام کرده است.
فیلم Kursk 2018 یک فیلم درام انگلیسی-بلژیکی-لوکزامبورگی که به زبان انگلیسی بر اساس کتاب رابرت مور با عنوان “یک زمان برای مرگ” ساخته شد در مورد داستان واقعی فاجعه زیردریایی 2000 کورسک است. در این فیلم ماتیاس شوئنارتز ، لئا سیدوکس ، پیتر سیمونیسچک ، آگوست دیل ، ماکس فون سیدو و کالین فرث بازی می کنند. این آخرین فیلم با حضور فون سیدو بود که قبل از مرگ وی در سال 2020 اکران شد.

فیلم کورسک Kursk 2018 داستان تعدادی از نفرات نیروی دریایی روسیه را به تصویر میکشد که صمصمیت بسیاری دارند و پس از ازدواج یکی از دوستانشان، عازم سفری با زیردریایی کروسک میشوند که این زیردریایی دجار سانحه شده و در زیر دریا باقی میماند. موقعیت خاص این زیردریایی، پای سیاسیت را به میدان میکشد. نیروی دریایی روسیه تجهیزات لازم برای نجات بازماندگان از حادثه را ندارد و در حالی که بازماندگان زیردریایی کروسک در انتظار تیم امداد و نجات هستند، روسیه حاضر به پذیرش کمکهای آمریکا و اروپا برای نجات بازماندگان کروسک نیست.
حواشی سیاسی فیلم زیردریایی کروسک
در 15 مارس 2017 ، گزارش شد که شخصیت ولادیمیر پوتین از فیلم قبل از انتخاب بازیگر برای این نقش بریده شده است. به گفته هالیوود ریپورتر ، رئیس جمهور EuropaCorp ، لوک بسون ، میخواست تمرکز داستان را به جای سیاست پشت فاجعه به ماموریت نجات معطوف کند. یک نظریه که توسط هالیوود ریپورتر ذکر شده این است که هیچ کس در EuropaCorp نمیخواست هک شود. (فیلم مصاحبه خشم کیم جونگ اون را برانگیخته بود و گمان میرفت که باعث هک شدن سونی در سال 2014 شده باشد.) وقتی فاجعه رخ داد ، پوتین به مدت هشت ماه رئیس جمهور روسیه بود. او قرار بود حداقل در پنج صحنه به عنوان یک شخصیت فرعی ظاهر شود و با دلسوزی در متن اصلی کورسک به تصویر کشیده شد ، که دلیل اصلی این که چرا او فاجعه را شخصاً گرفته است (پدر پوتین زیر دریایی بود) نشان داده شد.

قرار بود فیلمبرداری در سپتامبر 2016 آغاز شود ، اما به دلیل عدم صدور مجوز در وزارت دفاع روسیه ، كه به مدت یك ماه به تعویق افتاد. طبق گزارش هالیوود ریپورتر ، وزارت دفاع روسیه در ابتدا قول همکاری با خدمه را برای ارائه واقع گرایی به فیلم داد. با این حال ، بعدا گزارش شد که نگرانی در مورد اعطای دسترسی به اطلاعات طبقه بندی شده و مکانهای حساس افزایش یافت.
سرانجام فیلمبرداری در پایگاه دریایی تولون ، فرانسه ، در تاریخ 26 آوریل 2017 آغاز شد. برخی از صحنه ها با کالین فرث در بندر تجاری برست ، فرانسه ، بین 2 تا 6 مه 2017 فیلمبرداری شد ، از جمله صحنه های موجود در کشتی نجات Atlantic Tonjer . در 8 مه 2017 ، گزارش شد که فیلمبرداری نه تنها در فرانسه، بلکه در مکانهایی در سراسر اروپا از جمله بلژیک و نروژ انجام خواهد شد
نقد و بررسی فیلم Kursk 2018
ابتدا در نقد فیلم Kursk 2018 باید به فیلمنامهی دقیق آن اشاره داشت. معمولا نوع نگاه روایت کننده در بستر داستانهای واقعی از اهمیت زیادی برخوردار است که در این فیلم، با استفاده از مشاوران و متخصصان با توجه به محدودیتهای سیاسی که ایجاد میکرد وانستهاند زوایای پنهان این داستان ( یعنی روایت افراد حاضر در زیردریایی) را به خوبی تصویر کنند. در این فیلم کارشناسان موضوعی مانند روزنامه نگار رابرت مور (نویسنده رمانی که فیلم براساس آن بنا شده است) ، دیوید راسل (نماینده نیروی دریایی سلطنتی انگلیس که سعی در نجات این افراد از کورسک داشت) و رمزی مارتین کارشناس زیردریایی به عنوان مشاور برای فیلم حضور داشتند. این پروژه توسط EuropaCorp فرانسه با Belga Productions بلژیك و VIA EST لوكزامبورگ تولید شده است.

سایت روتیتن توماتوز در نقد فیلم Kursk 2018 مینویسد : زیردریای اعماق فاجعه زندگی واقعی را روایت می کند تا داستانی ناهموار و در عین حال منطقی منحرف از زندگی گرفتار شده بین بوروکراسی و عذاب وجدان را روایت کند.
Another Round آخرین فیلم توماس وینتربرگ
آخرین فیلم توماس وینتربرگ “دور دیگر” نام دارد که نام دانمارکی آن Druk 2020 است. فیلم Another Round 2020 اولین اکران خود را در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو در 12 سپتامبر 2020 را پشت سر گذاشت. این فیلم به عنوان نمایندهی دانمارک در بخش فیلمهای غیر آمریکایی حضور داشت. این فیلم پیرامون نظریهای از فین اسکاردرود میپردازد که یک فیزیکدان است که معتقد است داشتن نیم درصد الکل در خون، باعث آرامش و بروز خلاقیت در زندگی افراد میشود.

کلام آخر

توماس وینتربرگ کارگردان خلاق و کاربلدی است. از آن مهمتر کارگردان با دل و جراتی است. او در اکثر تجربههای فیلمسازیاش خلاقیت خود را فدای پیروی از قوانین نانوشتهی همیشگی در فیلم سازی نکرده است. او با شهامت هر چه تمام تر سراغ ایدههای تازه رفته و تجربیات متفاوتی را رقم زده است. هر چند که نشان داده به خوبی میتواند فیلمی با رعایت کامل اصول سینمای کلاسیک بسازد. سینمای وینتربرگ از نظر محتوا و نوع نگاه شخصیاش مخصوصا در فیلمهایی که خودش مولف است نیز متفاوت و درخور تامل است. این کارگردان دانمارکی که با دیدن عکسهایش فکر میکنید یک مدل است توانایی بازی نیز دارد و پیش از آنکه کارگردان شناخته شدهای شود به عنوان بازیگر نیز در فیلمها و سریالهای متفاوتی حضور داشته است. در حال حاظر توماس وینتربرگ مشغول ساختن سریالی با نام Families Like Our است. این مجموعه تلویونی که قرار است در شش قسمت پخش شود، مراحل ساخت خود را پشت سر میگذارد. باید دید وینتربرگ در این مدیوم چگونه ظاهر میشود.
فیلمشناسیهای بیشتر…

فیلمشناسی آلخاندرو خودوروفسکی


نظرات کاربران