آلخاندرو خودوروفسکی ، فقط یک فیلمساز نیست! خودورفسکی شاعری است که در شانزده سالگی، اولین مجموعهی اشعارش را به چاپ رساند. خودورفسکی یکی از بزرگترین کارگردانهای تئاتر اروپاست و گروه تئاتر «میمیک» که بیش از پنجاه عضو داشت را تاسیس کرده است! خودورفسکی دقلک است و مدت زیادی را در سیرک فعالیت داشته است! خودوروفسکی روان درمانگر است و با نظریات «الهیات تاروت» و «سلسله شناسی» خود توانسته سهم بزرگی در پیشبرد روانشناسی نوین و روانکاوی ایفا کند! خودورفسکی یکی از مشهورترین نویسندههای کمیک استریپ دنیاست! خودوروفسکی نویسندهی سرشناسی است که رمانهای او به پنج زبان زندهی دنیا ترجمه شده است! خودورفسکی نوازنده و آهنگساز است! خودورفسکی نقاش و مجسمهساز است! خودوروفسکی فیلسوف است و بیش از دهها رسالهی فلسفی را به چاپ رسانده است! خودوروفسکی در عرصهی سینما، یک بازیگر بینظیر، یک تهیه کنندهی مستقل، یک فیلمنامه نویس آوانگارد و یک فیلمساز درجه یک است! آلخاندرو خودوروفسکی ، فقط یک فیلمساز نیست، بلکه یک معلم بزرگ معنوی است!

هر کدام از جملههایی که در پاراگراف بالا آمده، یک رستهی شغلی جداگانه است و آدمهای فراوانی علی رغم تلاش مضاعف خود، نتوانستهاند به موفقیت در هر یک از این زمینهها برسند! اما بدون اغراق و مبالغه، میتوان گفت که آلخاندرو خودورفسکی در تمامی این زمینهها توانسته یکه تازی کند و به قلههای افتخار برسد. شاید اگر تمامی این موفقیتها و استعداد ناب او باعث ترس و نگرانی برخی از صنعتگران سینمایی نشده بود، امروز سینما تعریف دیگری داشت. چرا که خودوروفسکی با نگاهی آوانگارد به سینما، سعی داشت تعریف متفاوتی از این مدیوم ارائه دهد.
با اینکه آلخاندرو خودوروفسکی تنها 8 فیلم بلند را در کارنامهی هنری خود دارد، اما مرزهای سینمای کلاسیک تا سینمای پست مدرن را درنوردیده و یکی از ماندگارترین چهرههای تاریخ سینماست. علایق شخصی او به کیمیاگری، تاروت، مکتب ذن، بودیسم و شمنیسم ریشه در شخصیت مرموز و جادویی او دارد. فیلمهای خودورفسکی، شبیه به شخصیت او پر رمز و راز و ابهامات است.فیلمهایی که تماشای آن شبیه به ژستهای منحصر به فرد خودوروفسکی، با تاثیر جادویی خود، هر بینندهای را تحت تاثیر قرار میدهد.

خودوروفسکی از دریچهای دیگر به جهان و متعلقاتش مینگرد. شاید نگاه او به خودی خود منحصر به فرد نباشد، اما ورود این نوع تفکر و اندیشه به دنیای سینما، از دست هیچکس دیگری ساخته نبود. فیلمهای خودروفسکی سرشار از نشانهها و علائمی است که شاید برای هر کدام از ما آشنا باشد. نشانههایی که گاه مبلغ یک دیدگاه مذهبی و یا یک جریان فکری خاص است. اما خودوروفسکی به دنبال تبلیغ و تائید هیچکدام از اینها نیست. بلکه تمام تلاش او بر این است که با بر هم زدن ساختار فکری و نظام قدرتمند ذهنی انسان، بتواند چشم مخاطبانش را به دنیایی ماورایی بگشاید. او به خوبی میداند که تنها چشمهای باز برای دیدن این دنیا کافی نیست، بلکه باید گاهی اوقات شده با زور انگشتان دست، چشمهایمان را باز و بازتر کنیم، تا بتوانیم ورای هر چیز به ظاهر سادهای را ببینیم.

خودوروفسکی را به عنوان کیمیاگر سینما میشناسند. او میتواند کثیفترین، پلیدترین و چرکترین چیزهای شناخته شده در جهان را با فن کوزهگریاش به واسطهی قدرت روح انسانی، به طلا بدل کند. آلخاندرو خودوروفسکی شبیه به فیلمهایش عجیب و غیر قابل درک است. چرا که محدودهی تصورات و ادراک عقلاننی به عقیدهی او محدود است و آدمی برای درک اسرار نهفته در هستی، باید از مرزهای منطق و تعقل عبور کرده و جنون و دیوانگی را تجربه کند. در هم شکستن قدرت عظیم ذهن بشری، که دستاوردی سخت و دشوار است، پیام تمامی معلمان و راهنمایان معنوی است. اما آیا پیدا کردن راه حقیقت و عروج عارفانهی روح انسانی، امری است که در تصاویر متحرک پردهی نقرهای سینما امکان پذیر است؟ پاسخ به این سوال سخت است.چرا که چنین امری شاید تا به امروز محقق نشده و به جز تنها کارگردانی که انگار در زمان سفر کرده است، هیچ کسی حتی تلاشی برای تحقق این امر نداشته است. به راستی که خودوروفسکی متعلق به زمانهی ما نیست. وقتی که از دریچهی نگاه اوسینما و فیلمهای عجیب و پر زرق و برق او را میبینیم، به نظر میرسد که او یا از تمدنهای ناشناختهی پیشین آمده است، یا از آیندهای که تنها در تخیلات ما رنگ گرفته است. با مواجههی اولیه با فیلمهای خودوروفسکی، این طور به نظر میرسد که او یا از آتلانتیس گمشده آمده و یا از اتوپیایی که هنوز خلق نشده است. خودوروفسکی شبیه به جادوگری است که با کلاه سیاهش، اوراد عجیبی را زیر لب زمزمه میکند و معجون جاودانگی را با دستهای خودش میسازد.

بیوگرافی آلخاندرو خودوروفسکی
آلخاندرو جودوروفسکی ( Alejandro Jodorowsky Prullansky) در سال 1929 در شهر ساحلی توکوپیلا ، شیلی به دنیا آمد. از دو خانواندهی مهم یهودی به نامهای «دنیپرو» و «کروپیونسکی» که به یکی از شهرهای امپراطوری روسیه (امروزه اوکراین) مهاجرت کرده بودند. پدرش «جیمه خودوروفسکی گرویزمان» بازرگان بود که تا حد زیادی با همسرش «سارا فلیسیداد پرولانسکی آرکاوی» بدرفتاری می کرد و بهانهی پرخاشگریهایش متهم کردن همسرش به معاشرت با مشتریهایشان بود و پس از عصبانیت، او را مورد ضرب و شتم قرار میداد و به او تجاوز میكرد. در یکی از همین اتفاقات وحشتناک بود که پرولانسکی باردار شد و همین امر به تولد آلخاندرو منجر شد. به دلیل این تصور وحشیانه، هم سارا و هم آلخاندرو از همسر و پدر خود متنفر بودند. علاوه بر آن سارا نیز به واسطهی یادآور شدن یک خاطرهی تلخ، نمیتوانست پسرش را دوست داشته باشد و به ندرت به او ابراز علاقه میکرد. با این حال آلخاندرو مادرش را بیشتر از پدرش دوست داشت و پدرش و رفتار زنندهی او را ریشهی اصلی مشکلاتش با مادرش میدانست. آلخاندرو میدانست که احساس بدی که مادرش نسبت به او دارد، به خاطرهی تلخی که منجر به تولد او شده است برمیگردد. تنفر آلخاندرو از پدرش به اندازهای بود که او تصمیم داشت با فامیلی مادریاش شناخته شود. او در مدت زمانی طولانی خود را با نام آلخاندرو پرولانسکی به دیگران معرفی میکرد.
آلخاندرو همچنین یک خواهر بزرگتر از خودش با نام «راکل خودوروفسکی» داشت. آلخاندرو خواهرش را دوست نداشت، زیرا معتقد بود که او خودخواه است و برای اخراج آلخاندرو از خانواده و به منظور این که بتواند مرکز توجه باشد، تمام تلاشش را میکرد. خانوادهی او همچنین مورد تحقیر بسیاری از افراد محلی قرار گرفتند، چرا که آنها به شیلی کوچ کرده بودند و در آن شهر به نوعی غریبه تلقی میشدند. این رفتار زننده اغلب توسط آمریکاییها صورت میگرفت و همین تفکر به جا مانده از کودکی بود که منجر به محکومیت بعدی او از امپریالیسم و استعمار نوی آمریکایی در چندین فیلم او شد. با این وجود او منطقه محلی خود را دوست داشت، زمانی که در سن نه سالگی مجبور به ترک آنجا شد، بسیار ناراضی بود. دلیلی که تا سالها بعد به خاطر آن پدرش را سرزنش میکرد. خانواده خودوروفسکی متعاقبا به شهر «سانتیاگو» شیلی نقل مکان کردند.
خودوروفسکی کودکی خود را در غربت گذراند و به جای ارتباط با دوستان و همسن و سالان خود، در شعرخوانی و سرودن شعر غوطه ور شد. اولین مجموعه شعر خود را در شانزده سالگی به چاپ رسانید و با شاعران شیلی مانند «نیکانور پررا»، «استلا دیاز وران» و «انریکه لیون» ارتباط برقرار کرد. خودوروفسکی به تحصیل در دانشگاه در رشتهی روانشناسی و فلسفه پرداخت، اما تنها دو سال مانده به پایان تحصیلاتش، با علاقه به ایدئولوژی سیاسی آنارشیسم ترک تحصیل کرد. پس از آن به تئاتر و به خصوص بازیگری علاقهمند شد و کمی بعد به عنوان دلقک در سیرک مشغول به کار شد. در سال 1947 او گروه تئاتری خود با نام “Teatro Mimico” را تأسیس کرد که تا سال 1952 دارای پنجاه عضو بود. بعد از تاسیس گروه تئاتر میمیک، اولین نمایشنامهی خود را با نام «ال مینوتورا» نوشت. این نمایشنامه با نگاهی اسطورهای به «مینوتور» از خدایان کرتی نگاشته شد. با این وجود خودوروفسکی احساس کرد که در شیلی چیز زیادی برای او باقی نمانده است و به همین دلیل به پاریس نقل مکان کرد.

در پاریس، خودوروفسکی به تحصیل بازیگری با «دکراکس» پرداخت و به گروه یکی از شاگردان دکراکس به نام مارسل پیوست. با گروه مارسل بود که او به یک تور جهانی رفت و در چندین رول برای این گروه بازی کرد. از جمله در نمایشهای «قفس» و «سازندهی ماسک». پس از این کار، او به کارگردانی تئاتر بازگشت و در سالن موسیقی «موریس شوالایر» در پاریس مشغول به کار شد. در سال 1957 خودوروفسکی سمت خود را به فیلمبرداری تغییر داد و فیلم کوتاهی با نام «سرهای هفتم» را ساخت، اولین فیلم کوتاه خودوروفسکی با نام اصلی ” Les inttes interverties ” اقتباسی 20 دقیقه ای از رمان «توماس مان« است. این فیلم داستان سورئال یک بازرگان را نشان می داد که به یک جوان کمک می کند تا موفق شود در یک میهمانی حضور پیدا کند. آلخاندرو خودوروفسکی نقش اصلی این فیلم را بازی کرد و «ژان کوکتو» کارگردان سرشناس سینما این فیلم را تحسین کرد و مقدمه ای برای آن نوشت. حلقههای این فیلم کوتاه خودوروفسکی تا سال 2006 گمشده بود!
در سال 1960 خودوروفسکی به مکزیک نقل مکان کرد و در مکزیکو سیتی ساکن شد. با این وجود گاهی برای ملاقات با هنرمند سورئالیست «آندره برتون» به فرانسه بازمیگشت. او با علاقهی شدیدی که به سورئالیسم داشت، در سال 1962 نهضت وحشت یا پنیک (panic) را به همراه «فرناندو ارابال» و «رولان توپور» تأسیس کرد. جنبش سینمایی پنیک قصد داشت با پذیرش پوچ گرایی، فراتر از ایدههای متعارف سورئالیستی باشد. اعضای این گروه در حالی که بسیار جدی بودند به منتقدان خود میخندیدند. خودوروفسکی در سال 1966 اولین کمیک استریپ خود را با نام Anibal 5 تولید کرد که مربوط به جنبش وحشت بود.
سال 1967 خودوروفسکی اولین فیلم بلند خود را با نام «فاندی و لیس» Fando y Lis ساخت که بر اساس طرحی از نمایشنامهای بود که توسط فرناندو آرابال نوشته شده بود . فیلم فاندو یو لیس در جشنواره فیلم Acapulco در سال 1968 به نمایش در آمد و در آنجا شورشی را در میان تماشاچیان ایجاد کرد و متعاقباً اکران این فیلم در مکزیک ممنوع شد.
در مکزیکو سیتی بود که او با «اجو تاکاتا« یک راهب ذن بودایی که در صومعههای Horyuji و Shofukuji در ژاپن تحصیل کرده بود، آشنا شد. خودوروفسکی از شاگردان تاکاتا شد و پیشنهاد کرد خانهی خود را به یک «زاندو» تبدیل کند. پس از آن تاكاتا شاگردان دیگری را نیز در اطراف خود جذب كرد، كه وقت خود را صرف مدیتیشن و مطالعه «كوآن» میکردند. سرانجام تاکاتا به خودوروفسکی دستور داد که باید در مورد جنبه زنانه خود اطلاعات بیشتری کسب کند، به همین دلیل او رفت و با سورئالیست انگلیسی «لئونورا کارینگتو» دوست شد.و تاكاتا بعدها عنوان کرد که دانش آموز او یعنی خودوروفسکی هنر فهم كوانان را به دست آورده است.

در فاصلهی بین سالهای 1970 تا 1974 خودوروفسکی دو فیلم «ال توپو» و «کوهستان مقدس» را ساخت. درگیریهای او با آلن کلاین سرمایه گذار و پخشکنندهی فیلمهایش، باعث شد که این فیلمها تا سی سال بعد از ساختش پخش نشود. خودوروفسکی پس از اتمام ساخت فیلم «کوهستان مقدس» از شخصی به نام «اسکار ایچازو» از دانشکده آریکا، آموزش معنوی دریافت کرد. ایچازو برای ادامهی راه معنوی خودورفسکی او را تشویق به مصرف LSD کرد تا او را از طریق تجربه مصرف این ماده راهنمایی کند. در همان زمان (2 نوامبر 1973) خودوروفسکی در آزمایش مخزن ایزوله شده توسط «جان لیلی» شرکت کرد.
خودوروفسکی از سال 1974 به مدت 4 سال درگیر ساخت فیلم«دون» بود. این پروژه سرانجام ناتمام ماند. پس از آن خودوروفسکی در سال 1978 فیلم «عاج فیل» را ساخت که این فیلم نیز نتوانست پخش گسترده و خوبی را داشته باشد. در سال 1982 خودوروفسکی از همسر خود طلاق گرفت. پس از آن خودوروفسکی موفق شد در سال 1989 ساخت فیلم «خون مقدس» را به پایان برساند.
خودوروفسکی در سال 1990 با فیلمی بسیار متفاوت با عنوان «دزد رنگین کمان» روند فیلمسازی خود را دنبال کرد و در همان سال به همراه خانوادهاش برای زندگی دوباره به فراانسه بازگشت. در سال 1995 ، پسر خودوروفسکی «تئو» در یک تصادف جان باخت، در حالی که پدرش مشغول آماده سازی سفر به مکزیکو سیتی برای تبلیغ کتاب جدید خود بود. به محض ورود به مکزیکو سیتی، خودوروفسکی در تئاتر «جولیو کاستیلو» سخنرانی کرد و بار دیگر با تاکاتا ملاقات کرد. تاکاتا در این زمان به یک حومهی فقیرنشین شهر نقل مکان کرده و در آنجا به تدریس مدیتیشن و ذن ادامه داده بود. تاکاتا دو سال بعد درگذشت و بعد از آن خودوروفسکی دیگر به مکزیکو سیتی نرفت.
در سال 2000 خودوروفسکی از جشنواره فیلم زیرزمینی شیکاگو (CUFF) جایزه دستاورد «جک اسمیت» را دریافت کرد. خودوروفسکی در این جشنواره حضور یافت و فیلم های او از جمله ال توپو و کوه مقدس در حالی که از وضعیت پخش قانونی خاکستری برخوردار بودن، به نمایش درآمد. به گفته دبیر جشنواره «برایان وندورف» این سوال مطرح بود که آیا CUFF اجازهی نمایش هر دو فیلم را خواهد داشت یا اینکه پلیس نمایش آن را ممنوع و جشنواره را تعطیل میکند.
تا سال 2007 دو فیلم Fando y Lis و Santa Sangre تنها آثار خودوروفسکی بودند که بر روی DVD موجود بودند. به دلیل اختلافات مالکیت با توزیع کننده «آلن کلاین» هر دو فیلم El Topo و The Holy Holy در ایالات متحده و انگلستان از طریق DVD در دسترس نبودند. با این حال پس از حل و فصل اختلافات در سال 2004 برنامه هایی برای انتشار مجدد فیلم های خودوروفسکی توسط ABKCO Films اعلام شد. در 19 ژانویه 2007 به طور رسمی اعلام شد که Anchor Bay یک جعبه شامل دو فیلم ال توپو و کوهستان مقدس را در تاریخ 1 می 2007 منتشر میکند.

در دهه 1990 و اوایل 2000 ، خودوروفسکی تلاش کرد تا دنباله ای برای ال توپو بسازد، که در زمانهای مختلف با نامهای The Sons of El Topo و Abel Cain از آن یاد میکرد ، اما سرمایه گذاران این پروژه را پیدا نکرد. خودوروفسکی در مصاحبه با مجله «پریمایر» اظهار داشت که قصد دارد پروژه بعدی او فیلمی گانگستری به نام «کینگ شات» باشد. با این حال در مصاحبهای با روزنامه گاردین در نوامبر 2009 خودوروفسکی فاش کرد که قادر به یافتن بودجه برای ساخت این فیلم نیست و در عوض در حال آماده سازی فیلمی برای «پسران الوپو» است و ادعا کرد که برخی از تهیهکنندگان روسی با او قرارداد بستهاند. اما هیچ کدام از این فیلمها ساخته نشد.
در آگوست 2011 آلخاندرو وارد شهری در شیلی شد که در آن بزرگ شده بود. همچنین او کتابی را با نام «رقص واقعیت» نوشت که زندگینامهاش بود. او علاوه بر چاپ کتابش، فیلمی به همین نام ساخت که در جشنوارهی کن 2013 در کنار مستند «خودوروفسکس دون» به نمایش درآمد. پسر الخاندرو در نقش کودکیهای او در این فیلم بازی میکند. دو سال بعد خودوروفسکی فیلم جدیدی با عنوان «شعر بی پایان« را آغاز کرد. این فیلم که در ادامهی فیلم رقص واقعیت بود، داستان بزرگسالی خودوروفسکی تا پیش از سفر به فرانسه را به تصویر کشیده است. خودوروفسکی همچنان فعال و سرزنده مشغول فیلمسازی، انتشار رمان و کمیک بوکهای خود است.او همچنین در زمینهی روانکاوی تحقوق و پژوهشهای خود را ادامه میدهد.
خودوروفسکی براساس دیدگاههای مذهبی خود را «عارف آتئیست» خوانده است. او مشروبات الکلی نمینوشد و سیگار نمیکشد و اظهار داشته است که گوشت قرمز یا مرغ را نمیخورد و اجساد را دوست ندارد. خودورفسکی رژیم خود را بر اساس سبزیجات، میوهها، غلات و گاه محصولات دریایی پایه گذاری میکند. خودوروفسکی همواره تلاش کرده پلی بین معنویت و هنر ایجاد کند و به عقیدهی تمام هوادارانش که بیشترشان را هنرمندان حوزههای مختلف تشکیل میدهد، در این امر موفق بوده است.

معرفی برخی هنرمندانی که خود را از طرفداران پر و پا قرص خودوروفسکی میدانند
- جان لنون ( سرپرست گروه راک بیتلز، به قدری مجذوب هنر خودوروفسکی شد که به اصرار او، کلاین مجبور شد برای ساخت فیلمهای خودوروفسکی سرمایهگذاری کند.)
- مرلین منسون ( خوانندهی مشهور متال، به قدری خودوروفسکی را تحسین میکند که طراحی مراسم ازدواجش با دیتا فون را به خودوروفسکی واگذار کرد.)
- سالوادور دالی ( نقاش بزرگ سورئالیست، با وجود اختلافاتی که با تمامی هنرمندان هم عصر خود داشت،خودوروفسکی را تحسین میکند و حاضر میشود در پروژهی ناتمام دون با او همکاری کند)
- لیمپ بیزکیت ( گیتاریست مشهور جهان، آلبوم مفهومی لوتوس آیلند از گروه وی ، بلک برنز را ادای احترامی به فیلم ” کوهستان مقدس” خودوروفسکی میداند.)
- دانیل پینچبک ( برگزار کنندهی شوی بزرگ شبکهی آرتهی فرانسه، بهترین برنامهاش را مصاحبه با خودوروفسکی عنوان میکند)
- نیکلاس ویندینگ رفن ( کارگردان دانمارکی در پایان فیلم Drive به خودورفسکی ادای احترام کرده و فیلم را به او تقدیم میکند.)
- لاندرو تاوب ( بازیگر آرژانتینی در کتابی که منتشر کرده است به نام “La Mente Oculta” خودوروفسکی را عامل اصلی تغییرات مثبت در زندگیاش میداند)
- پیتر گابریل ، سدریک بیکسلر زاوالا و عمر رودریگوز لوپز ، برن دیلر ماستودون ، لوک استیل و نیک لیتمور ( از جمله موسیقیدانانی که در مصاحبههای خود بارها هنر خودورفسکی را مورد تحسین و ستایش قرار دادهاند)
آلخاندرو خودوروفسکیِ و دغدغههای روانکاوانه

خودوروفسکی تقریباً یک دهه را صرف بازسازی شکل اصلی تاروت «دی مارسی» کرده و در سه زمینهی روانکاوی، روانشناسی و ماساژ ابتکاری از آن بهره برده است. روانکاوی قصد دارد زخمهای روانی را که بیمار در زندگی متحمل شده است بهبود یابد. این روش درمانی مبتنی بر این عقیده است که عملکرد برخی از اعمال انسان میتواند به طور مستقیم برگرفته از ذهن ناخودآگاه باشد و به همین واسطه آن را از یک سری آسیبها رها کند.. بعضی از متخصصان این درمان معتقدند که ناخودآگاه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. روانشناسی خودوروفسکی شامل مطالعه «شخصیت» بیمار و «درخت خانواده» به منظور پرداخت به ناخودآگاه اوست. نظریات خودوروفسکی با رویکرد «پدیدارشناختی خود به سلسله شناسی» به صورتهای فلکی که توسط «برت هلینجر» مطرح شده است مشابهت دارد.
خودورفسکی در مورد روشهای درمانی خود چندین کتاب دارد. دو کتاب «روانکاوی: دام ساگرادا« و «روانکاوی: دام مقدس» مهمترین آثار او در حوزه روانگاوی است. همچنین کتاب زندگینامهاش که با نام «رقص واقعیت» به چاپ رسیده از پرفروشترین آثار اوست. از او تا به امروز بیش از 23 رمان و رساله فلسفی به همراه ده ها مقاله و مصاحبه منتشر شده است. کتابهای او به زبان اسپانیایی و فرانسوی ترجمه شده و به طور گسترده خوانده می شود. این در حالی است که هنوز برخی از کتابهایش برای مخاطبان انگلیسی زبان ناشناخته است.
به مدت یک ربع قرن خودوروفسکی در کافهها و دانشگاههای سراسر شهر پاریس، جلسات کلاس درس و سخنرانی خود را به صورت رایگان برگزار کرد. این دوره ها یا گفتگوها از عصر چهارشنبه به عنوان دروس «الهیات تاروت» آغاز میشود و با یک کنفرانس طولانی چند ساعته به پایان میرسد. در بعضی مواقع صدها نفر از حاضرین برای اجرای زنده تظاهرات روانشناختی «درخت سلسله شناسی» او داوطلب میشوند. در این کنفرانس ها خودوروفسکی راه را برای ایجاد یک پایگاه قوی از دانشجویان فلسفهی خود هموار میکند. دانشجویانی که به درک ناخودآگاه رسیده و به تعبیر او توانستهاند به وادی «خودِ بیش از حد» پا بگذارند و به شناخت تمام نسلها و وابستگاه مرده و زندهی خود برسند.. خودوروفسکی معتقد است که این پایگاه مهمترین دستاورد زندگی او بوده است. اگرچه فعالیتهای اینچنین فقط در دنیای محرك كافههای پاریس صورت میگیرد، اما او هزاران ساعت از زندگی خود را به تدریس و یاری رساندن به مردم برای رسیدن به آگاهی اختصاص داده است.
فیلمشناسی آلخاندرو خودوروفسکی
- فاندو و لیس (۱۹۶۸) Fando y Lis
- ال توپو (موش کور) (۱۹۷۰) El Topo
- کوه مقدس (۱۹۷۳) The Holy Mountain
- عاج فیل (۱۹۷۸) Tusk
- خون مقدس (۱۹۸۹) Santa Sangre
- دزد رنگین کمان (۱۹۹۰) The Rainbow Thief
- رقص واقعیت (۲۰۱۳) The Dance of Reality
- شعر بیپایان (۲۰۱۶) Endless Poetry

« فاندو و لیس» اولین فیلم بلند خودوروفسکی
اولین اکران رسمی فیلم فاندو و لیس (1968 Fando y Lis) در جشنواره فیلم آکاپولکو (Acapulco) در سال 1968 با واکنش تند مخاطبان مواجه شد. به شکلی که تنها بیست دقیقه پس از شروع فیلم تماشاچیان با داد و هوار و فحش، فیلم و کارگردان آن را محکوم کردند. اعتراضات به قدری بالا گرفت که خودوروفسکی مجبور شد سالن سینما را ترک کند اما حتی درون لیموزین مشکیاش از دست تماشاچیان خلاصی نیافت و تماشاچیان خشمگین با پرتاب آت و آشغال به بدرقهی او پرداختند.

«فاندو و لیس» یک فیلم سیاه و سفید است که به تهیهکنندگی «خوان لوپز موتسوما« ساخته شد. این فیلم رابطهی فاندو (با بازی سرجیو کلاینر) و دوست دخترش پارسلوژیک لیس (با بازی دایانا مارسیس) را به تصویر میکشد که در بیابان بیحاصل و معنازده، در جستجوی شهر اسطوره ای تار هستند. مکانی که در آن انسان با ماهیت واقعی ابدیت آشنا میشود و به روشنگری میرسد. در طول این سفر، مخاطبب با شخصیتها و رویدادهای عجیب و عمیقاً نگران کننده ای مواجه میشود.
سفر سخت عاشقان در Fando y Lis مانند یک تور هدایت شونده از انحرافات و ناهنجاریها به سوی روشنایی است. جایی که هتک حرمت یک پاپ خزنده که نقش آن را یک زن بازی میکند (با بازی تامارا گارینا)، زامبیهای پراکنده در گل و لای، حمامهای لجن، پزشکان خونآشام، پدوفیلی، اسارت، تجاوز، قتل و آدمخواری نظم روز هستند. با این حال درک این مسئله که چرا فیلم Fando y Lis باعث ایجاد چنین آشفتگی در مکزیک محافظه کار اواخر دهه شصت شد، دشوار نیست.
فیلم Fando y Lis در حال حاضر بازسازی شده و پس از ترمیم دیجیتالی با کیفیت 4K توسط شرکت پخش فیلم آبکن (Abkco Films)، برای مدت زمان محدودی از تاریخ 7 فوریه 2020 در سینماهای انگلستان مجدداً اکران شد.
خودوروفسکی با «ال توپو» به عنوان یک فیلمساز به جهان معرفی میشود
در سال 1970 خودوروفسکی فیلم «ال توپو» که به معنی موش کور است را منتشر کرد. این فیلم در زبان انگلیسی با نام (The Mole) نیز شناخته میشود. خودوروفسکی علاوه بر کارگردانی این فیلم، نقش اصلی آن را هم بازی کرده است. El Topo فیلم بسیار عجیبی بود که با ساختارهای سینمایی آن زمان هیچ گونه مطابقتی نداشت. خودوروفسکی در توصیف این اثر اظهار داشت:
« من از دید آنچه كه اکثر مردمان آمریکای شمالی از داروهای روانگردان میخواستند این فیلم را ساختم. تفاوت در این است که وقتی یک فیلمساز قرص روانگردان مصرف میکند، نیازی به ساخت فیلمی ندارد که دید افرادی که قرص را مصرف کردهاند است نشان دهد. در عوض او باید خود قرص را تولید کند. من با ساخت ال توپو قصد داشتم تاثیری در مخاطب ایجاد کنم که انگار یک قرص روانگردان مصرف کرده است. »

خودوروفسکی با آگاهی از اینکه چگونه فیلم «فاندو یو لیس» رسوایی عظیمی را در مکزیک ایجاد کرده بود، تصمیم گرفت فیلم (۱۹۷۰) El Topo را در آنجا اکران نکند. در عوض با تمرکز بر انتشار آن در سایر کشورهای سراسر جهان، از جمله همسایه شمالی مکزیک یعنی ایالات متحده آمریکا، سعی در معرفی اثر خود داشت. فیلم ال توپو به عنوان نمایندهی مکزیک برای بهترین فیلم خارجی زبان در چهل و یکمین جوایز اسکار انتخاب شد. اما این فیلم توسط آگادمی برای حضور در جشنوارهی اسکار پذیرفته نشد. این فیلم در شهر نیویورک باعنوان «اکران نیمه شب« برای چند ماه در سالن «الگین بن بنارنولتز» به اکران درآمد. اکران این فیلم توجه موسیقی دان راک و شخصیت ضد فرهنگی آن زمان در آمریکا، یعنی «جان لنون» را جلب کرد. جان لنون که سرپرست مشهورترین گروه راک آمریکایی یعنی «بیتلز» بود از فیلم (۱۹۷۰) El Topo تجلیل کرد و رئیس شرکت Apple Corp شخصی به نام «آلن کلاین» را متقاعد کرد که پخش فیلم را در آمریکا به عهده بگیرد.
فیلم ال توپو هم ساختار روایی مشابهی با اولین فیلم خودوروفسکی دارد. منتها این بار به جای فاندو و لیس، خود آلخاندرو خودورفسکی به همراه پسرش که «هجو» نام دارد در بیابان بی حاصل به دنبال معنای زندگی میگردند و در این مسیر با اتفاقات حیرت انگیز مواجه میشوند. آنها در ابتدای سفرشان به شهری برمیخورند که ساکنان آن ذبح شدهاند. خودروفسکی به عنوان قهرمان داستان عاملان آن را به قتل میرساند و شخصیتی به نام «مارا» را از چنگال کلنل شهر آزاد میکند که در ادامهی سفر مارا به او همراه میشود. به تشویق «مارا»،شخصیت «ال توپو» که نقش آن را خود آلخانرو بازی میکند به مبارزه با چهار استاد میپردازد.
تصاویر اعجاب انگیز فیلم ال توپو، بحث اصلی در بین منتقدان سینما بود. بحث اصلی در نقد فیلم ال توپو بر سر این بود که آیا استفاده از این تصاویر اعجاب انگیز، توالی منطقی دارد و مونتاژ آن معنادار است یا صرفاً فیلم (1970) El Topo از جذابیت بصری بهره برده است. «وینسنت کانبی» منتقد نیویورک تایمز در رابطه با نمادگرایی در فیلم ال توپو نوشت:
«آنها همه در آنجا هستند، در فیلمی که تماماً رودههای تو در توست (کاملاً به معنای واقعی کلمه) جسمی وجود ندارد که به رودهها شکل یا عملکرد خاصی بدهد.»

چرا ال توپو 2 ساخته نشد؟
خودوروفسکی در طی مصاحبهای در جشنواره کن سال 2016 اعلام کرد که قصد دارد پس از بدست آوردن پشتوانهی مالی و جذب سرمایه، فیلم «فرزند آل توپو» با نام اصلی (Los hijos del Topo) را بسازد. همچنین او در مصاحبهای که با روزنامهی گاردین منتشر کرد عنوان کرد که «مرلین منسون» ستارهی موسیقی متال جهان، قرار است در فیلم فرزندان ال توپو به ایفای نقش بپردازد. او در این مصاحبه عنوان کرد که تعدادی از سرمایهگذاران روسی هزینهی ساخت این فیلم را متقبل شدهاند. اما پس از گذشت سالها سرانجام خودوروفسکی اعلام کرد که نتوانسته بودجهی لازم برای ساخت این فیلم را تامین کند.در سال 2016 این دنباله در قالب کمیک بوکی تحت عنوان «پسران ال توپو» منتشر شد.
حواشی و چنجالهای خودوروفسکی و اتهام تجاوز جنسی او به مارا لورنززیو در فیلم ال توپو

در اوایل دهه 1970 خودوروفسکی در رابطه با ساخت فیلم ال توپو اظهار داشت:
وقتی می خواستم صحنه تجاوز جنسی را انجام دهم به «مارا لورنززیو» توضیح دادم که قصد دارم به او ضربه بزنم و به او تجاوز کنم. هیچ رابطه عاطفی بین ما وجود نداشت، زیرا من در کلیه قراردادهایی که با یک زن امضا کردهام، یک بند گذاشته بودم که بیان میکرد آنها اجازه ندارند عاشق کارگردان شوند! ما هرگز با هم صحبت نکرده بودیم. من چیزی در مورد او نمیدانستم. ما به همراه دو نفر دیگر به بیابان رفتیم. یک عکاس و یک تکنسین. گفتم «من قصد تمرین ندارم. فقط یک مورد وجود خواهد داشت زیرا تکرار غیرممکن خواهد بود. دوربینها را فقط هنگامی بچرخانید که به شما زنگ میزنم.» سپس به او گفتم «درد ضرری ندارد. من را بزن.» و او به من ضربه زد. من گفتم «سخت تر» و او ضربهی محکمی به من زد که فکر کردم دندهام شکسته و تا یک هفته بعد، درد را همچنان در بدنم احساس میکردم. بعد از اینکه او به اندازه کافی به من ضربه زد و خسته شد به او گفتم «اکنون نوبت من است. دوربین ها را بچرخانید.» و من واقعاً … من واقعاً … واقعاً به او تجاوز کردم و او واقعا فریاد زد … بعد به من گفت که قبلاً به او تجاوز شده است. می بینید؟ برای من این شخصیت سرسخت است تا زمانی که ال توپو به او تجاوز کند. و او ارگاسم میشود. به همین دلیل است که من یک فالوس سنگ را در آن صحنه نشان می دهم که آب را آب می کند. او ارگاسم میشود. او جنس مذکر را می پذیرد. و این اتفاقی است که در واقعیت برای «مارا» افتاد. او واقعاً آن مشکل را داشت. صحنهای خارق العاده. صحنهای بسیار پرقدرت.

اگرچه سال ها بعد که این اضهارات منتشر شد، خودوروفسکی به نوعی آنها را تکذیب کرد. برای خواندن جزئیات کامل حواشی ایجاد شده برای این فیلم و مسالهی تجاوز جنسی آلخاندرو خودورفسکی، کافی است اینجا کلیک کنید و از جزئیات بیشتر این مساله مطلع شوید.
با وجود توضیحات ارائه شده، همچنان اتهامات به خودوروفسکی وارد است. «امت آشر پرین» از منتقدان سایت تور در مطلبی خودوروفسکی را هنرمندی نامید كه تجاوز را به عنوان ابزاری برای دستیابی به هدفش استفاده کرده است. او در مطلبی در این باره نوشت:
« مردی که به نظر میرسد اعتقاد دارد که تجاوز جنسی چیزی است که زنان به آن احتیاج دارند، اگر نتوانند قدرت جنسی مرد را به تنهایی بپذیرند، قطعا همچین کاری را کرده است»

«سدی دویلی» خبرنگار نشریهی الی در مطلبی در خصوص این مساله نوشت :
خودوروفسکی دهههاست به خاطر انجام عمل تجاوز در فیلم کلاسیک فرقهاش «ال تاپو» مورد طعنه و کنایه قرار گرفته است. گرچه او در جای دیگر عنوان کرده که در آن صحنه حتی به لحاظ جنسی تحریک هم نشده و حضور در اجتماع عوامل پشت صحنهی فیلم را بهانه کرده است، اما واقعیت مساله این است که تجاوز کردن او به بازیگرش، وضعیت خودوروفسکی را به عنوان فردی با اندیشههای آوانگارد به خطر نمی اندازد و شاید همین ذهنیت آوانگارد او باعث شده که با خیال راحت این عمل را برای تحقق به ساخت صحنهی ایدهآلش انجام داده باشد.
با وجود حرفهای ضد و نقیضی که آلخاندرو خودوروفسکی در خصوص این مساله بیان کرده است، به نظر میرسد تمامی این بحثها بیشتر مطالب زرد نشریاتی است که میخواهند به وسیلهی حرفهای بی پایه اساس، جنجال بیافرینند. با این که هیچ وقت اتهامی از طرف «مارا لورنززیو» به خودوروفسکی وارد نشده و هیچ شکایتی مبنی بر این قضیه برای او ثبت نشده و یا هیچ شاهدی ان اتفاق را تائید نکرده است، همچنان برخی نشریات زرد به دنبال حاشیه ساختن برای خودوروفسکی هستند.
«کوه مقدس» معروفترین فیلم خودوروفسکی
کلاین (تهیه کنندهی فیلم ال توپو) پس از اکران محدود فیلم ال توپو، موافقت کرد که یک میلیون دلار به خودوروفسکی بدهد تا به سمت ساخت فیلم بعدی خود برود. نتیجهی آن ساخت فیلم «کوهستان مقدس» بود که در سال 1973 منتشر شد. گفته میشود که فیلم کوه مقدس ممکن است از رمان سورئالیستی «رنه دومال» الهام گرفته شده باشد.

خودوروفسکی فیلم کوه مقدس یا کوهستان مقدس که سومین فیلم بلند کارنامهی هنریاش است را در شرایطی ساخت، که به واسطهی حضور کلاین با مشکلات مالی کمتری مواجه بود. کوهستان مقدس فیلمی بود که خودوروفسکی را پیش از بیش به جهان معرفی کرد. فیلمی که با تمام ساختارهای سینمایی زمان خود، تفاوتهای عمدهای داشت. خودوروفسکی علاوه بر تصاویر خارقالعادهای که در این فیلم خلق میکند، نسبت به سایر آثارش بیشتر به قصه پردازی پرداخته است.

فیلم The Holy Mountain با محوریت شخصیتهای حک شده بر روی کارتهای تاروت، به کنکاش در مورد مسائل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و مهمتر از همه اعتقادی عصر معاصر میپردازد. مردی که نمایندهی کارت تاروت «احمق» است با کوتولهای که نمایندهی کارت «پنج شمشیر» است، همراه شده و به شهری سفر میکنند که سرشار از عجایب است. در ادامهی این سفر ماجراجویانه، شخصیت مردی که به شمایل مسیح مقدس شباهت دارد، در پی یافتن گنچ به بالای برج بلندی میرود که در آن با کیمیاگر (که نقش آن را خود آلخاندرو خودوروفسکی بازی میکند) آشنا میشود. پس از آن کیمیاگر به همراه آن مرد و هفت شاگرد دیگری که دارد، سفری معنوی را به کوهستان مقدس آغاز میکنند.
تمامی تصاویر خلق شده در این فیلم بدیع، زیبا و عجیب است. اگرچه هر زمان صحبت از سینمای سورئال به میان میآید، اولین اسمی که از آن یاد میشود نام «لوئیس بونوئل» است، اما نمیتوان برای تعریف سینمای سورئالیسم از یاد خودوروفسکی غافل شد. حال آنکه وقتی صحبت از سینمای سورئال مطرح شود، بدون شک فیلم «کوهستان مقد»« در صدر این آثار قرار میگیرد.

نقد فیلم کوه مقدس، مثل سایر فیلمهای خودوروفسکی کار بسیار سخت و پیچیدهای است. فیلمهای خودوروفسکی به شکلی ساخته شدهاند که با هر بار تماشای آن، به کشفیات تازهای دست مییابیم. فیلم (The Holy Mountain (1973 سرشار از نمادها و المانهایی است که با هر میزان دانش و آگاهی نسبت به نمادشناسی، ادیان مختلف و نمادهای مربوط به آنها، میتوان از فیلم دریافت متفاوتی داشت.
با تنها یک بار تماشای فیلم (The Holy Mountain (1973 شاید کمتر از نیمی از مضامینی که خودوروفسکی به آن پرداخته است را دریابیم. پیش از این هم گفتهام که خودوروفسکی انگار از زمانهای دیگر آمده است. فیلم کوهستان مقدس شبیه به یک پازل هزار تکه است. تنها یک بار تماشای این فیلم شبیه به چیدن چند تکه پازل کنار همدیگر است. اگر میخواهید این پازل هزار تکه را تکمیل کنید باید بارها و بارها این فیلم را با دقت هر چه بیشتر تماشا کنید.

چرا دو فیلم «ال توپو» و «کوه مقدس»30 سال بعد از ساختشان پخش شدند؟
اندکی پس از ساخت فیلم کوه مقدس، آلن کلاین خواستار این شد که خودوروفسکی اقتباسی سینمایی از رمان کلاسیک با نام«ماسوکسیسم زن» به قلم «پائولین ریژ» بسازد. کلاین به او وعده داد که هر میزان سرمایهای که خودوروفسکی برای ساخت این فیلم نیاز دارد را تامین میکند. خودوروفسکی که هنگام فیلمبرداری از کوه مقدس تازه فمینیسم را کشف کرده بود، از ساخت این فیلم خودداری کرد و تا آنجا پیش رفت که آمریکا را برای همیشه ترک کرد. آلن کلاین در پاسخ به مخالفت خودوروفسکی و برای انتقام گرفتن از او، فیلمهای ال تاپو و کوه مقدس را که در اختیار او بود، پخش نکرد. در نتیجه این دو فیلم بیش از 30 سال پس از ساخته شدن در دسترس عموم نبود. خودوروفسکی مرتباً اقدامات کلاین را در مصاحبههایش رد می کرد، اما نتیجهای بدست نیاورد.

پروژهی ناتمام «دون» و معرفی مستند «دونِ خودوروفسکی»
در دسامبر سال 1974 یک کمپانی فرانسوی به سرپرستی «ژان پل گیبون» حق ساخت فیلم رمان علمی تخیلی «دون» که در سال 1965 چاپ شده بود و حماسهای در عرصهی ادبیات ایجاد کرده بود، خریداری کرد. گیبون از خودوروفسکی خواست که این فیلم را کارگردانی کند. خودوروفسکی میخواست هنرمند سورئالیست «سالوادور دالی» نقش امپراطور شاد چهارم را در این فیلم بازی کند. دالي موافقت كرد كه در صورتی که مبلغ 100000 دلار در هر ساعت را به او بپردازد، در این فیلم به ایفای نقش بپردازد. او همچنین برنامه ریزی کرد تا «اورسون ولز» کارگردان نام آشنای سینمای جهان در نقش «بارون ولادیمیرهارکنن» بازی کند. ولز تنها زمانی موافقت كرد كه خودوروفسکی به او پیشنهاد داد، سرآشپز مورد علاقهی او را استخدام کند تا وعدههای غذاییاش را در طول فیلمبرداری آماده كند. شخصیت اصلی این اثر «پل آتریدس» را قرار بود پسر خودش «برونتیس خودوروفسکی» بازی کند. موسیقی این فیلم هم قرار بود توسط «پینک فلوید» و «مگما» ساخته شود. خودوروفسکی موافقت آنها را برای همکاری گرفته بود. خودوروفسکی پیش تولید فیلم دون را در پاریس آغاز کرد. گروهی متشکل از «کریس فس» یک هنرمند بریتانیایی که جلدهای انتشارات علمی تخیلی را طراحی میکرد، «ژان ژیرود» تصویرگر فرانسوی که با نام هنری «موبیوس» شناخته میشد و خودورفسکی، تک تک سکانسهای این فیلم را در قالب استوری برد کشیدند.

این فیلم که در مرحلهی پیش تولید، نزدیک به 2 میلیون دلار هزینه برداشته بود، قرار بود یک فیلم 14 ساعته باشد! «فرانک هربرت» در سال 1976 به آمریکا سفر کرد تا بودجه 9.5 میلیون دلاری این فیلم را در هالیوود تامین کند. تولید این فیلم زمانی متوقف شد که هیچ استودیوی فیلمسازی مایل به سرمایه گذاری و تامین اعتبار فیلم به کارگردانی خودوروفسکی نبود! روند تولید این نوزاد سقط شده، در مستند «دونِ خودورفسکی» به تصویر کشیده شده است. پس از تلاش ناموفق آلخاندرو، حق فیلمبرداری این رمان به شرکت فیلمسازی Dino de Laurentiis فروخته شد. این شرکت فیلمسازی «دیوید لینچ» را برای کارگردانی این فیلم به کار گرفت و فیلم Dune را در سال 1984 ساخت. این فیلم هیچ شباهتی به نسخههای استوری برد تولید شده توسط خودورفسکی ندارد، اما به یک فیلم خوب و قابل دفاع تبدیل شده است. ادعاهایی درباره تأثیر این فیلم ساخته نشده بر سایر فیلم های علمی تخیلی، مانند جنگ ستارگان، بیگانه، ترمیناتور، فلش گوردون و مهاجمان گمشده کشتی وجود دارد که در مستند «دونِ خودوروفسکی» به تمامی این تشابهات پرداخته میشود.

این فیلم مستند که به کارگردانی «فرانک پاویچ» Frank Pavich ساخته شده است، دوباره موتور فیلمسازی خودوروفسکی را به راه انداخت. ایدهی ساخت این مستند باعث شد که آلخاندرو خودوروفسکی پس از شکست پروژهی دون، دوباره با «مایکل سداکس» دیدار کند. سداکس با اشتیاق فراوان پدذیرفت که تهیه کنندگی فیلمهای آتی آلخاندرو خودوروفسکی را به عهده بگیرد. نتیجهی این هم صحبتی مجدد که به واسطهی ساخت فیلم مستند «دون خودوروفسکی» رقم خورد، ساخت فیلمهای «رقص واقعیت» و «شعر بیپایان» بود.
«عاج فیل» چهارمین فیلم بلند خودوروفسکی
پس از فروپاشی پروژه Dune خودوروفسکی فعالیت خود را تغییر داد و در سال 1980 فیلم «تاسک» را کارگردانی کرد. این فیلم برگرفته از رمان “Poo Lorn of the Elephants” به قلم »رجینال کمپبل» بود. این رمان داستان رابطه یک یک فیلم ب یک زن انگلیسی مقیم هند بود را به تصویر میکشید. در حالی که به نظر میرسد زوح همسر این زن در جسم فیلم ظهور پیدا میکند. این فیلم بخش بزرگی از سبک بصری عجیب خودوروفسکی را به نمایش گذاشت اما هرگز به اکران گسترده نرسیده.
عاج فیل (۱۹۸۰) فیلم کمتر دیده شدهی خودوروفسکی است. پس از شکست بزرگ در پروژهی دون، خودوروفسکی از کانون توجهات خارج شده بود. شاید برخی حسادتها و یا نافهمیهایی که بر سر فیلمهای خودوروفسکی به وجود آمده بود، باعث شده که فیلم Tusk 1980 کمتر از تمامی فیلمهای خودروفسکی دیده شود.

لازم به ذکر است فیلمی به نام TUSK به کارگردانی «کوین اسمیت» در سال 2014 ساخته شده است که هیچ ارتباطی با فیلم خودوروفسکی ندارد. با این حال فیلم «عاج فیل» شبیه به کارهای قبلی خودوروفسکی نیست. او تمام جذابیتهای عرفانی و روانشناسی و روشنگرانهی خود را قربانی میکند، تا مخاطب را به تماشای یک ملودرام سر راست و شفاف دعوت کند.
به عقیدهی اکثر منقتدان فیلم Tusk 1980 ضعیفترین فیلم آلخاندرو خودوروفسکس است. این فیلم که هیچوقت به اکران گسترده و پخش مناسب نرسید، باعث پایین آمدن اعتبار خودوروفسکی در محافل سینمایی بود. البته که خودوروفسکی همیشه از این فیلم دفاع کرده و نظرات منتقدانش را نپذیرفته است. اما پس از اکران این فیلم، اکثر نشریات و منتقدان «عاج فیل» را تیر خلاص خودوروفسکی میدانستند.
«خون مقدس» و اوج دیوانگی سورئالیستی
در سال 1989 خودورفسکی تولید فیلم سانتا سانگر (خون مقدس) را به پایان رساند. این فیلم هم با توجه به اکران محدود خود، با انتقادات فراوانی همراه بود. سانتا سانگر یک فیلم سورئالیستی بود که نقشهای ترکیبی از دو فیلم «دستان اورلاک» به کارگردانی «رابرت وین» و فیلم «مرد نامرئی» به کارگردانی «جیمز ویل» داشت. شخصیت اصلی این فیلم که در کودکی دیده بود مادرش هر دو بازوی خود را از دست میدهد در بزرگسالی اختیار دستانش را به مادرش میدهد و همین مساله از او یک قاتل میسازد. تعدادی از پسران خودوروفسکی در فیلم خون مقدس به ایفای نقش پرداختهاند.

«روبرتو لئونی» که در کتابخانه یک بیمارستان روانی مشغول به کار بود و خود از اختلال روانی رنج میبرد، داستانی نوشت و آن را به «کلودیو آرژانتو» اردائه داد. آرژانتو این داستان را تحسین کرد و مواردی را برای تقویت داستان به آن اضافه کرد و همراه با لئونی تصمیم گرفتند آن را به کارگردانی ارائه دهند تا فیلمی از آن ساخته شود. به نظر میرسید آلخاندرو خودوروفسکی مناسبترین گزینه برای ساخت این فیلم بود. خودوروفسکی که پس از ساخت فیلم «عاج فیل» به نظر میرسید ناپدید شده است و اخباری در دنیای سینما از او نبود، پیشنهاد آنها را پذیرفت و با اضافه کردن بخشهایی به داستان، پیش تولید فیلم را آغاز کرد.
فیلم سانتا سانگر (خون مقدس) اگرچه یک محصول مکزیکی و ایتالیایی است، اما به زبان انگلیسی ساخته شده است و به جز تعداد محدودی از سینماهای ایالت متحدهی آمریکا که فیلمهای قبلی آلخاندرو خودوروفسکی را اکران کرده بودند، کسی حاضر به پخش فیلم نشد. با وجود اکران محدودی که این فیلم داشت، انگار دوباره خودوروفسکی را به دنیای سینما بازگرداند .فیلم Santa Sangre در بخش فیلم سینمایی Un Certain Regard در جشنواره کن در سال 1989 نمایش داده شد و به طور کلی با استقبال خوبی روبرو شد،

سانتا سانگر نقدهای غالباً مثبت را دریافت کرده است. در یک نظرسنجی توسط یک نشریهی فیلم بریتانیایی، فیلم خون مقدس را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای خودوروفسکی توصیف کرده است. “راجر ابرت” منتقد سرشناس سینما به این فیلم نمرهی خوبی داد و گفت :
سانتا سانگر پیام اخلاقی خود که مخالفت با شر است را به جای اینکه مثل بیشتر فیلمهای معاصر در بوق و کرنا کند، به شکلی شاعرانه بیان میکند”.

در نقد فیلم 1989 Santa Sangre باید گفت، این فیلم وحشت، شعر، سوررئالیسم، درد روانی، شرارت و طنز را با تلفیقی درست در کنار هم چیده است. به عقیدهی اکثر منتقدان فیلم سانتا سانگر (خون مقدس) به زندگی سینمایی خودوروفسکی، حیاتی دوباره بخشید.
فیلم سانتا سانگر امضای خودوروفسکی را پای خود دارد و یک سفر مهیج روانشناسانه را با ابعاد گستردهی خیال و ترس، به تصویر میکشد. شاید تماشای این فیلم برای افرادی که با سینمای خودوروفسکی آشنا نباشند، خسته کننده و بی معنی به نظر برسد، اما مخاطبان و دوستداران خودوروفسکی از تماشای این فیلم لذت فراوانی میبرند.
«دزد رنگین کمان» و محدودیتهای خودوروفسکی
خودوروفسکی در سال 1990 با فیلمی بسیار متفاوت با عنوان «دزد رنگین کمان» روند فیلمسازی خود را دنبال کرد. اگرچه خودوروفسکی شانس آن را داشت تا برای ساخت «دزد رنگین کمان» با ستاره های بزرگ سینمای جهان یعنی «پیتر اوتولی» و «عمر شریف» همکاری کند، اما تهیه کننده اجرایی فیلک «الکساندر سالکیند» عملاً تمایلات هنری خودوروفسکی را محدود کرد و او را تهدید کرد که اگر چیزی به فیلمنامه اضافه کند، آن را آتش میزند.
ششیمن فیلم بلند خودوروفسکی یعنی فیلم The Rainbow Thief 1990 با انتفادات فراوانی از طرف علاقهمندان به سینمای خودوروفسکی همراه بود. فیلم دزد رنگین کمان، تنها فیلم کارنامهی هنری خودوروفسکی است که هیچ دخل و تصرفی در فیلمنامه نداشته و تنها به عنوان یک تکنسین سینمایی، فیلم را کارگردانی کرده است.

اگر چه به نظر میرسد آلخاندرو خوددوروفسکی فیلم The Rainbow Thief 1990 را به خواست و سلییقهی خود نساخته است، اما نکات قابل توجهی دارد. پرداخت طنزآمیز. موسیقی پرانرژی. سناریویی عجیب و غریب فیلم دزد رنگین کمان، به زیبایی این فیلم افزوده است. این فیلم نسبت به سایر فیلمهای خودوروفسکی جنهبهی سورئالیستی کمتری دارد و بیشتر به واقعیت نزدیک است. اما همچنان شاهد فیلمی عجیب هستیم که جنسیت، نمادگرایی و خشونت در آن به شکلی نامتعارف تعریف میشود.
خودوروفسکی در فیلم The Rainbow Thief 1990یک ترکیب طلایی را برای بازیگراان فیلمش چیده است. حضور عمر شریف در کنار پیتر اوتول و کریستوفر لی، یک چیدمان طلایی برای حضور در یک فیلم است. تنها میتوان گفت که ای کاش خودوروفسکی با این ترکیب بینظیری که در فیلمش حضور دارند، اختیارات بیشتری داشت و آزادانه میتوانست هنرش را برای فیلم دزد رنگین کمان خرج کند تا یک اثر خارقالعاده روبرو میشدیم.
«رقص واقعت» روایتگر دوران کودکی خودوروفسکی
در آگوست 2011 آلخاندرو وارد شهر «توکوپیلا» در شیلی شد. شهری که در آن بزرگ شده بود. همچنین او کتابی را با نام «رقص واقعیت» نوشت که زندگینامهاش بود. او علاوه بر چاپ کتابش، فیلمی به همین نام ساخت که در جشنوارهی کن 2013 در کنار مستند «خودوروفسکس دون» به نمایش درآمد. پسر الخاندرو در نقش کودکیهای او در این فیلم بازی میکند.

فیلم The Dance of Reality 2013 که محصول مشترک شیلی و فرانسه است، هفتمین فیلم بلند کارنامه هنری آلخاندرو خودوروفسکی است که بعد از وقفهای ۲۳ ساله او را به دنیای سینما بازگرداند. سه پسر خودو رفسکی یعنی «برونتیس»، «ادن» و «کریستوبل» در این فیلم به ایفای نقش پرداختند. موسیقی فیلم نیز توسط ادن خودورفسکی ساخته شدهاست. همسر خودورفسکی «پاسکال مونتاندون» نیز طراحی صحنهی این فیلم را به عهده داشته است. فیلم رقص واقعیت، نمایانگر دوران کودکی آلخاندرو خودوروفسکی است که او با تخیل و نگاه سورئالیستیاش زندگی خود را پشت قاب دورببین به ثبت رسانده است.
اینجا کلیک کن و نقد فیلم The Dance of Reality 2013 رو بخون…!
این فیلم زندگی شخصی خودوروفسکی را با استعاره، نگاه اسطورهای و شعرها در هم میآمیزد و این دیدگاه را منعکس میکند که کشف «واقعیت» هدف زندگی نیست بلکه زندگی یک «رقص» است که توسط تصورات ما ایجاد شده است. خودوروفسکی دربارهی فیلم The Dance of Reality میگوید:
داستان زندگی من تلاشی مداوم برای گسترش تخیل و محدودیتهای آن است. برای به دست آوردن پتانسیل درمانی و تحول آمیز تخیل برای یک زندگی واقعی. یک تصور فعال کلید اصلی چنین بینش گسترده ای است. با استفاده از این کلید زندگی را از زوایایی که متعلق به خودمان ننست میبیننم و سایر سطوح هوشیاری را برتر از خود میدانیم .

خودوروفسکی در فیلم The Dance of Reality 2013 دغدغههای خود نسبت به صنعت سینما و تمرکز آن برای به دست آوردن پول را به چالش میکشد. خودوروفسکی در این فیلم عنوان میکند که هیچ وقت برای به دست آوردن پول حاضر به ساخت فیلم نشده است. فیلم Dance of Reality از منتقدان نظرات مثبتی دریافت کرد. این فیلم توسط استفانی مری از واشنگتن پست به عنوان «اتوبیوگرافی سورئال که شخصیت های خارق العاده، سیاست شیلی، بینش های مذهبی و واقعیت دردناک دوران نوجوانی را در هم می آمیزد» توصیف شده است. از دیگر منتقدانی که در نقد فیلم رقص واقعیت آن را تحسین کردند میتوان به «مایکل اتکینسون»، «پیتر بردشاو» و «مایکل فیلیپس» اشاره کرد.
«شعر بی پایان» و جنون شاعرنهی خودوروفسکی
دو سال بعد از اکران فیلم رقص واقعیت، خودوروفسکی ساخت فیلم جدید خود با عنوان «شعر بی پایان» را آغاز کرد. این فیلم که در ادامهی فیلم «رقص واقعیت» بود، داستان بزرگسالی خودوروفسکی تا پیش از سفرش به فرانسه را به تصویر کشیده است. شرکت تولیدی وی در پاریس دو کمپین موفق برای تامین سرمایهی این فیلم را مدریت کرد و تمام بودجه و سرمایهی ساخت فیلم Endless Poetry از طریق کرادفاندینگ (جذب سرمایهی مردمی) تامین شد.

پسر آلخاندرو خودوروفسکی، ادان خودوروفسکی نقش او را در بزرگسالی بازی میکند. برونتیس خودوروفسکی، در نقش پدرش جیمی بازی میکند. جرمیاس هرسکوویتز نقش خودوروسکی را در سن نوجوانی به تصویر میکشد. پاملا فلورس در نقش سارا (مادرش) و استلا دیاز ورین (شاعر و دوست دختر جوان خودوروفسکی) بازی میکند. لاندرو تاوب نیز نقش بهترین دوست خودوروفسکی، شاعر و رمان نویس «انریکه لیهون» را به تصویر می کشد. فیلم شعر بی پایان در 14 فوریه 2016 در بخش Fortnight کارگردانان جشنواره کن حضور پیدا کرد.

این فیلم دست کمی از رقصص وقعیت ندارد و ددنبالهی بسیار قدرتمند و به هم پیوستهای از همان فیلم است. اکثر منتقدان به فیلم Endless Poetry 2016 امتیاز مثبتی داده و از آن تعریف کردهاند. «اوون گلیبرمن» منتقد برجستهی سینما واریته در مورد این فیلم عنوان میکند که «فیلم شعر بیپایان بهترین فیلم خودوروفسکی است و این نشان میدهد خودوروفسکی همچنان پیشتاز عرصهی سورئالیسم در سینماست». «اُ.اس اسکات» منتقد نیویورک تایمز در نقد فیلم شعر بی پایان نوشت:
رئالیسم در دستور کار نیست ، اما با این وجود آقای خودوروفسکی روحیهی جنجالی و پرشور یک زمان را برمیانگیزد و بینش روانشناسی خود را ارائه می دهد.
خودوروفسکی در فیلم Endless Poetry 2016 نیز به هیچ وجه پا پس نکیشده و با انگیزه و شور اشتیاق فراوان،خیلات خودش در مدیوم سینما را به تصویر میکشد.. شاید اگر خودوروفسکی و آثار ش را نشناسید، این فیلم به نظرتان یک فیلم بی سر و ته بیاید که صرفا دارای جذابیتهای بصری است. اما اگر دنبال کنندهی آثار او باشید و فیلم قبلی او یعنی «رقص واقعیت» را دیده باشید، متوجه روند سریالی این دو فیلم شده و با شخصیتها و داستان بیشتر ارتباط برقرار خواهید کرد.

در هر دو فیلم رفقص واقعیت و شعر بیپایان «آخانروخودوروفسکی» به عنوان شخصیتتی که ناظر بر زندگی خودش است، در فیلم حضور دارد و به ایفای نقش میپردازد. خودوروفسکی با این رویکرد به نوعی یک ذهنیت سورئال که در فیلمهای علمی تخیلی نقش پر رنگی را دارد بازسازی کرده است. انگار که او به وسیلهی ماشین زمان به گذشتهی خود سفر کرده است، اما نه برای تغییر دادن چییزی در گذشته. نقش خودوروفسکی در گذشتهای که در دو فیلم آخر خود به تصویر کشیده است، نقش یک راهنمای معنوی است که تنها به فهم و درک هر چه بهتر اتفاقات زندگیاش کمک میکند.
اینجا کلیک کن و نقد فیلم Endless Poetry 2016 رو بخون…!
او نمیخواهد چیزی از گذشتهی خود را حذف کند و قصد تحریف آن را نیز ندارد. البته که در قالبی کاملا سورئال تصاویر ذهنیاش از زمانهای دور را به تصویر کشیده است، اما بدون شک او بی پروا و بدون هیچ مشکلی زندگیاش را به نمایش گذاشته است و خودش تنها سعی در فهم بهتر آن دارد و به عنوان یک شخص آگاه به اتفاقات آینده و پرامونش، سعی میکند به فهم بهتر خودش از زندگی و اتفاقات آن کمک کند.
کلام آخر

شاید وقتی خودوروفسکی در سال 1968 اولین فیلم بلند خود را ساخت، به نظر همه یک شخصیت دیوانه میرسید که هیچ شناختی از سینما ندارد. اما حالا با گذشت سالیان طولانی، خودوروفسکی شیفتگان فراوانی دارد که فیلمهای او را میپرستند. فیلمهایی که بدون هیچ گونه مباحات و ترسی، هر چه میخواهد بیان میکند و بهترین نمونههای سینمایی هستند که مغز بینندهی خود را متلاشی میکنند. خودوروفسکی با وجود پستی و بلندیها و بیمهریهایی که به او شده، پا پس نکشیده و به هدف خود رسیده است. حالا او فیلمهایی ساخته که هر بینندهای با تماشای آن میتاواند از چهارچوب قانونهای تثبیت شده در ناخودآگاه ذهنیاش بیرون بیاید. البته شاید درست باشد که خودوروفسکی شناخت درستی از صنعت سینما ندارد، چرا که به عقیدهی او سینما یک صنعت نیست. به عقیدهی او سینما یک ابزار سرگرمی و جذب سرمایه نیست. خودوروفسکی همانطور که نگاه متفاوتی به زندکگی دارد، سینما را نیز جور دیگری میبیند. شکلی که برخی از مخاطبان سینمایی از جملهخ خود من شیفتهی نگاه او به این مدیوم قدرتمند است.
فیلمشناسیهای بیشتر…




بسیار عالی وجامع
ممنون از حسن توجه شما
ممنون بابت زحمتی که کشیدین برای معرفی خودوروفسکی و اثار ایشان.من هیج جایی در مورد فیلم ال توپو مطلب کاملی که کل فیلم و نماد ها توضیح بده نخوندم برعکس کوه مقدس که بیشتر بهش پرداختن.
من که هنوز موفق به دیدن این فیلم نشودم ومتعسفانه آنقدر مشکل درست میکنند برای یک فیلم که میخوام نگاه کنم آنقدر رمز و رمز عبور ایمیل میخوام که من بی سواد هنگ میکنم وبیزار میشم همین الان من سه ساعت که هنوز موفق به دیدن این فیلم نشودم واقع ا متاس فم