فیلم جنگ سرد (Cold War) یک فیلم لهستانی است که در سال 2018 موفق به کسب جایزهی نخل طلای بهترین کارگردانی از جشنوارهی کن شد. و همین مسئله کافی است تا بهانهی نگارش مطلبی در نقد فیلم جنگ سرد فراهم شود. پاوو پاولیکوفسکی کارگردان لهستانی تبار این فیلم، پیشازاین نیز در جشنوارهی فیلم کن درخشیده بود. او توانسته بود برای فیلم قبلیاش به نام “آیدا” جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان را از جشنوارهی کن دریافت کند. “جنگ سرد” یک روایت عاشقانه است. اما چرا نام این فیلم جنگ سرد است؟ فقط به این دلیل که فیلم روایتگر دوران بعد از جنگ جهانی دوم است؟ آیا این جنگی بین یک عاشق و معشوق است؟ یا جنگ عاشقانه “زولا” نقش اصلی فیلم با خودش؟ جنگ برای حفظ ارزشهای بومی و محلی است؟ یا جنگی بر سر حفظ جایگاه متعالی هنر؟ یا شاید همهی این مبارزات تلاشی است برای پیروزی در جنگ سرد و خاموش آدمها با زمان؟ پاوو پاولیکوفسکی توانسته تمامی این مضامین را در فیلم خود به درستی جای دهد.
تاریخ در فیلم جنگ سرد، روایتگر جنگ سرد پس از پایان جنگ جهانی دوم
صدای سازوآواز جنگزدگان در هوای سرد و یخزدهی لهستان بعد از جنگ جهانی دوم در تصاویر سیاهوسفید، از همان ابتدای فیلم نمایانگر فضای مسموم ” جنگ سرد ” است. جنگی که در آن خبری از کشتار و خونریزی نیست. در ابتدای فیلم میفهمیم زولا (جوآنا کولیگ) به اتهام قتل پدر خود مدتی را در زندان سپری کرده است. اما چرا کارگردان در ادامه این قصه را باز نمیکند؟ این تمهید هوشمندانه از سوی کارگردان نشاندهندهی مسیر مشخصی است. زولا جنگی که منجر به کشتار و خونریزی میشود را در زندگی گذشتهی خود (که در فیلم به آن پرداخت نمیشود) پشت سر گذاشته و حالا در دوران جنگ سرد به سر میبرد.پاولیکوفسکی عین اتفاقی که در تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم افتاده را در قالب خورده داستانی در دل شخصیت اصلی قصه بازگو میکند. نه تنها زولا که تمام کاراکترهای این فیلم درگیر جنگی سرد و بدون کشتار و خونریزیاند. اما جنگ سرد فقط در مفهوم روایت تاریخی خود باقی نمیماند. پاولیکوفسکی روایتهای دیگری را از جنگ سرد عنوان میکند. روایتهایی که سعی کردهام در نقد فیلم جنگ سرد به آن بپردازم.
عشق در فیلم جنگ سرد، روایتگر جنگ بین زولا و ویکتور
پاولیکوفسکی عشق را تنها راه پایان دادن به جنگها میداند. ویکتور (توماس کات) و زولا در فراز و نشیبهای طولانی و در پس اتفاقات بیشماری که در زندگیشان میوفتد، عاشقانه یکدیگر را دوست دارند. جنگهای دیگری مابین آنها فاصله میاندازد. جنگ بین حکومتها آنها را مجبور به جدایی میکند. جنگ بر سر یک عقیده و بر سر حفظ منیتها، مابین آنها فاصله میاندازد. اما تمامی این جنگها وقتی پایان میابد که آنها در کلیسای مخروبهی باقیمانده از جنگ جهانی، پیمان عشق ابدیشان را میبندند. در پلان انتهای فیلم دیگر خبری از سرمای لهستان نیست. در آخرین دیدار آنها پس از مدتها کشمکش و پس از آزادی ویکتور از زندان، شبیه به دو سرباز خسته از جنگ روی زمین نشستهاند. به دیوار دستشویی تکیه زدهاند و همدیگر را در آغوش میکشند. ویکتور حاضر است باوجود تمام مشکلات و محدودیتهایی که دارد به لهستان بازگردد تا در کنار زولا باشد. حتی اگر منجر به تبعید و زندانی شدن او شود. زولا نمیترسد اگر به بهانهی ازدواج با یک ایتالیایی، به دنبال ویکتور راهی فرانسه شود. آتش عشق آنها در میانهی فاصلهی بینشان خاموش شده و عشق جنگ بیپایانی است که بین آن دو درگرفته است.
فردیت در فیلم جنگ سرد، روایت جنگ کاراکترها با خودشان
ویکتور در لهستان پیشرو در نهضت کمونیست درگیر چالش بزرگی است. رهبر ارکستر و نوازندهی قهار پیانو برای ماندن در کنار زولا مجبور است ارزشهای خود را زیر پا بگذارد و رهبری گروه ارکستری را به عهده بگیرد که در ستایش رهبر کمونیستی لهستان سرودههایی را به اجرا خواهند گذاشت. به عقیدهی او هنر متعالی و حفظ جایگاه آن از اهمیت ویژهای برخوردار است. به اندازهای که مجبور میشود لهستان را ترک کند و به فرانسه پناه ببرد که هنوز هنر خالص و متعالی در آن جریان دارد.
از سوی دیگر زولا شیفتهی زبان و کشور خودش است. زولا بیشتر از هر چیزی به ماندن در لهستان میاندیشد. او خوانندهای است که شعرهایش را از زبان مردم کوچه و بازار آموخته است. زولا استعارههای ادبی شاعر فرانسوی را احمقانه میداند و نمیتواند ترانهای را به زبان فرانسوی بخواند. او حاضر است حتی برای حفظ ارزشهای خود، از ویکتور که شیفتهی او شده دل بکند. اما این جدال بر سر منیات و عشق تا کجا ادامه دارد؟
پاولیکوفسکی اما در میانهی این جنگهای بی پایان خوب میداند که از خود گذشتگی تنها تعریف قابل قبول برای عشق ورزیدن به دیگری است.
فیلم جنگ سرد و جنگ عاشقانهی بیپایان
نزار قبالی شاعر نامآشنای ترک شعری دارد که میگوید: ” دوست میدارمت، بیش از هر دیروزی، چراکه امروز، عشق بهجای من میجنگد. ” عشق هرروز جنگیدن است. پاولیکوفسکی در این فیلم، به زیبایی عشق بین دو آدم را مجسم میکند. عشق زمان نمیشناسد. فراموش نمیشود. آدمها همواره در حال جنگیدن با سرنوشت خویشاند. جنگی که درنهایت آدمها را مقلوب میکند. همهی آدمها ناگزیر از پذیرش سرنوشت خود هستند. آدمها همواره تاریخ و پیشینهای را به دنبال خود میکشند. جنگ سرد از نگاه پاولیکوفسکی، چیزی فراتر از اقدامات پشت پرده و خاموش ملتها در پشت نقاب دروغین سیاست است.در نگاه او هر عاشقانهای عزم جنگیدن میطلبد. ویکتور و زولا پس از عبور از گذرگاههای پرفراز و نشیب، درنهایت با پذیرفتن گذشتهی تاریخی خود به صلح میرسند. آن دو مصداقی از تمدن امروزین هستند. مصداق آدمهایی که پس از اعلام آتشبس، در ویرانههای کلیسای مخروبهی باقیمانده از روزهای پیش از جنگ، به صلح ابدی خواهند رسید.
کلام آخر
نقد فیلم جنگ سرد کار آسانی نیست و هر شخصی به میزان سو. اد و آگاهی خود، از این فیلم دریافتهای متعددی خواهد داشت، اما سعی شده در این مطلب از منظر بررسی شخصیتها و روابط آنها با محوریت انتخاب نام فیلم پرداخته شود. جنگ سرد یا همان Cold War 2018 فیلمی است که از بارها تماشای آن خسته نمیشوید. هر بار موسیقیهای دلنشین و لحظات ناب رمانتیک آن شمارا به دنیای سیاه و سفید پاولیکوفسکی میبرد. جایی که جنگ در آن تعریفی متفاوت دارد.
صرف نظر از تبحر خارق العاده کارگردان در استفاده از سایه و نور و قابهای شگفت انگیز در رساندن مفهوم دو جامعه متفاوت با زمینه روشن و تاریک ،انخاب نیستی برای پایان فیلم ،از میان گزینه ھای متعدد ،انتخاب شده است شور شعف کارگردان در طول فیلم ،و اشتیاق او در ھماھنگ سازی کنتراست دو شخصیت اصلی ،قابل وصف نیست و بطرز باور نکردنی تمامی عناصر قابها طراحی شده و چشم نوازند . بنطر میرسد خود کارگردان تحت تاثیر زھن عاطفی خودش این پایان را در نظر گرفته است،و میتوان اشکھای خود او را دید این تنها نقطه زعف فیلم است.